ماشینت را صبح دوباره دم دروازه دیدم ،معنیش اینه که می خوای بری سیرجان ،و باز امروز محکومم تا سیرجان بیام فقط و فقط به خاطر اینکه مطمئن بشم سالم رسیدی و تو راه نموندی و واسط مشکلی پیش نیومده .باشه گلم میام ،با جون و دل میام ،میام چون اجازه ندارم بت زنگ بزنم و سلامتیت را جویا بشم ،بازم میام مثل هفته گذشته و هفته قبل ترش ،تا عمر دارم میام دنبالت ،شاید تو اصلا سیرجان نرفته باشی من که نمیدونم ،ولی من میام سیرجان تا خیالم راحت بشه که سالمی همه کسم ....
آواره کوی توأم راحله عزیز تر از جانم....
به سوی تو....
به شوق روی تو....
به طرف کوی تو....
سپیده دم آیم....
مگر تو را جویم ،بگو کجایی؟؟؟
نشان تو....
گه از زمین گاهی ز آسمان جویم....
ببین چه بی پروا....
ره تو می جویم بگو کجایی؟؟؟
کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم....
به غیر نامت کی نام دگر ببرم....
اگر تورا جویم....
حدیث دل گویم بگو کجایی....
به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟....
فتاده ام از پا ،بگو که از جانم دگر چه خواهی....
یک دم از خیال من....
نمی روی ای غزال من....
دگر چه پرسی ز حال من....
تا هستم من ،اسیر کوی توأم....
به آرزوی توأم....
اگر تورا جویم حدیث دل گویم ،بگو کجایی....
به دست تو دادم ،دل پریشانم دگر چه خواهی....
فتاده ام از پا ،بگو که از جانم ،دگر چه خواهی....
فقط چند لحظه کنارم بشین ،یه رویای کوتاه تنها همین ،ته آروزی من این شده ،ته آرزوهای من را ببین....
فقط چند لحظه کنارم بشین ،فقط چند لحظه به من گوش کن ،هر احساسی را غیر من تو جهان ،واسه چند لحظه فراموش کن....
برای همین چند لحظه عمر ،همه سهم دنیاما از من بگیر ،فقط این یه رویا را با من بساز ،همه آرزوهاما از من بگیر....
راحله ،تو را به خدای مهربانت قسم ،فقط چند لحظه....
نگاه کن فقط با نگاه کردنت ،منا تو چه رویایی انداختی....
به هر چی ندارم ازت راضیم ،تو این زندگی را برام ساختی....
به من فرصت هم زبونی بده ،به من که یه عمره بهت باختم....
واسه چند لحظه خرابش نکن ،بتی را که یک عمر ازت ساختم....
فقط چند لحظه به من فکر کن ،نگو لحظه چی را عوض میکنه ؟
همین چند لحظه برای یک عمر ،همه زندگیمو عوض میکنه....
راحله جان ،فقط چند لحظه بهم وقت بده....
فقط چند لحظه....
یک عمر می شود سپری ،یک دم فراق
یک دوست بایدش فقط ،همدم فراق
این لحظه های بی تو چقدر سخت می روند
خسته شدم از این همه پیچ و خم فراق
گفتم که چیست این لکه سیَه ،گفت عاشقی
اشک سحر بریزم و باز در ماتم فراق
ای راحله یکبار به مهمانیَم بیا
با ما بشین در این خلوت زمزم فراق
بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار
آن کیست که زنده بماند در سایه فراق
شعر از علی طاهری
برای تو عزیز دل که به قدر لحظه ای به من نمینگری....
راحله مرا دریاب....
گرمی حضورت برف را هم آب میکنه ،راحله کاش بودی امسال تا زمستون را حس نمیکردم.....
راحله ،با وجود محبتی که بت دارم ازت بی اندازه دلگیرم ،قرار تو با ما این نبود ،تنهام نزار بیشتر از این ،چرا به اینجا ،به خونه خودت سر نمیزنی ؟؟؟
واست روزای خوب آرزو میکنم ،خوشی و خوشحالی تو ربط عجیبی به حال خوب من داره....
ای که نگهت دل می برد ،وقت ملاقاتی بده.....
بی انصاف ،دو هفته است که واسه یه لحظه دیدنت لحظه شماری میکنم ،اومدی بالاخره ولی به قدر سلامی گذشتی.....
سینه ام را .....
کاش رو حرفام کمی فکر می کردی ،وقتی میگم بی عمر زنده ام ،یا میگم بی تو میمیرم ....
هر کس یه عمری داره ،یکی سی سال ،یکی صد سال ....
یکی سی تا بهار میبینه ،یکی صد تا بهار داره زندگیش ....
ولی من چی ؟واسه منی که فقط و فقط یک بهار داشتم و اون را از دست دادم چی؟واسه منی که دیگه ندارمت ،دیگه بهاری ندارم ،ب عمر زنده ام راحله ،بی عمر زنده ام عزیز دل خستم.....
والا اینجا اینقدر کوچیکه که من هر نفر را روزی چند بار میبینم ،حالا شما کجا تشریف دارین که نمیشه حتی یه لحظه زیارتتون کرد من نمیدونم ،فقط هر جا من را دیدی بدون خیلی دلتنگتم....
راحله ،راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی....
دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی....
به خود میگم :
اگر عاشقانه هوادار یاری....
اگر مخلصانه گرفتار یاری....
اگر آبرو می گذاری به پایش ،یقیناً ،یقیناً خریدار یاری....
بگو چند شب تو گذشتی ز خوابت.....
چه اندازه در خاطرات زاریاری....
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست....
اگر بی قراری بدان یار یاری....
به شانه کشیدی غم سینه اش را ،و یا چون بقیه تو سر بار یاری؟؟....
به گریه شبی را سحر کردی یا نه ؟؟ چه مقدار بی تاب و بیمار یاری ؟؟
اگر این چنینی بدان یار یاری....
و پایان این بی قراری بهشت است ،بهشتی که سر خوش ز دیدار یاری....
خدایا به روی درخشان راحله ،به زلف سیاه و پریشان راحله....
به چشمان از غصه گریان من....
به لب های گرم و نگاه دلربای راحله....
به دستان سرد و گرفتار من،به چشم امید من....
به حال نیاز و قنوت نمازم ،به راحله راحله راحله گفتنم....
به برق نگاه و به خال سیاهش ،به عطر ملیح گریبان راحله....
مرا دائم الاشتیاقش بگردان ،مرا سینه چاک فراقش بگردان....
مرا قربانی نگاهش بگردان....
آمین یا رب العالمین....
عشقم درد میکنه....
عشقم نه ،جای عشقم درد میکنه....
قلبم درد میکنه....
یه چیزی در مورد تو هست که ای کاش نبود ،و اون احساس منه که همه چی را در مورد تو حس میکنه ،و تا حالا بهم دروغ نگفته ،و اینکه حس میکنم خیلی وقته نیومدی اینجا....
کاش اینبار دروغ گفته باشه....
هر کسی تو زندگیش رسالتی داره ،رسالت من این بود که به دنیا بیام و برای پیدا کردنت دنیا را زیر پام بزارم و مجنونت بشم و واست بال و پر بسوزونم تا تو قدر خودتا بدونی ،خدا من را خلق کرد تا مثل پروانه دور شمع وجودت بگردم و بال و پر بسوزونم و زندگی و عمرم تباه بشه تا تو بدونی چقدر دوست داشتنی و نازنین هستی و به خودت افتخار کنی و سرمست زندگی کنی ،من قربانی نگاه تو شدم راحله،جانم فدات....
اگه دوست داشتم مجازات بشی از خدا میخواستم یه کاری بکنه که اینقدر که من تورا دوست دارم تو کسی را دوست داشته باشی ،که مجنون کسی بشی ،که سینت بسوزه تو فراقش ،تا بفهمی من چی کشیدم ،تا بفهمی درد یعنی چی ،تا بفهمی تم وبلاگم چرا سیاهه ،تا بدونی من حق داشتم ،تا....
ولی من این را واست نمیخوام ،چون خیلی دوست دارم و نمیخوام زجر بکشی ،هرجا هستی لبهات پر از خنده و دلت شاد باد....
خیلی وقته منتظرتم ببینمت ،تا همه دنیام را فدات کنم راحله ....
دین و دنیا به تو دادم به اندازه عشق
عمر خود ذبح نمودم به خون خواهی عشق
بعد مردن نبش قبرم کنید ای ساده دلان
تا ببینید چه می کرد رسوایی عشق
همه کس طالب یارند مرا راهی نیست
خون دل باید و حسرت در آیینه عشق
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
گرچه بیجا و غلط بود سودایی عشق
از تو یک نکته ،فقط باور خود می خواهم
در ازایش تو طلب کن ،شیدایی عشق
راحله در غم هجران تو اینبار نوایی دگر است
یک نفس هم ره من باش به زیبایی عشق
شعر از علی طاهری و تقدیم به آستان مبارکت ،عشق حقیقی من راحله.....
سلام ،خودت خوبی ؟امروز اومده بودم زرند و وقت نشد اینجا خدمت برسم و رسالت خودم را ادا کنم ،حالا رسیدم رفسنجان و علی رغم اینکه خیلی خستم اومدم کافی نت تا یه وقت نکنه کوتاهی کنم تو دوست داشتنت ....
و تقدیم به تو که آفتاب مهرت همچنان در قلبم پابرجاست و هرگز غروب نخواهد کرد....
ببخش که چند روزی ازت ننوشتم ،نرم نرمک داشتن زیاد میشدن حرفای تو سینم ولی اینترنت قطع بود همون طور که خودت میدونی .....
دلم واست تنگ شده بود.....
تا نفس باقیست اینجا انتظارت میکشم
خرد کردی استخوانم را مهم نیست باز ،فریادت میکشم
از دلم خواهی روی باشد تلاشت را بکن
این خیال باطلیست کز مهر تو دست میکشم
همدم هر روز یاد و خاطرات من شدی
گر نباشی من به روی زندگی خط می کشم
یاد دارم آن شبی را که تو دشنامم زدی
بر سر و رویم به طعنه زخم جانسوزم زدی
گرچه ویرانم تو کردی راحله اما هنوز
محض دیدار جمالت باز هم صف میکشم
آه و صد حیف روزگاری مُحترم میخواندیَم
گرچه از چشمت فِتادم ،سوی تو پر میکشم
عمر ما را مرهمی بود و دریغش کرده ای
جام زهری ماند و بی تو یک شبی سر میکشم
یک نفس باقیست آن را من نگه می دارم و
تا شب رحلت ز هجران تو مِحنت میکشم
شعر از علی طاهری
و چقدر واسم زیباست شبهایی که در حوالی خانه ات میشینم و برایت شعر میگم.....
صدایم را بشنو زین پس......
راحله، خدا یکبار لبخند زد، تو خلق شدی
یکبار دیگه لبخند زد من عاشقت شدم
دعا میکنم یکبار دیگه هم لبخند بزنه شاید....
نمیدونم میای اینجا یا نه...
ولی اگه قابل دونستی و تشریف آوردی خواهش میکنم بهم یه وقت بده تا چند کلمه باهات حرف دارم بزنم،بخدا جلوت اینقدر خورد شدم که خجالت میکشم زنگ بزنم یا اس ام اس بدم...
چند کلمه حرف دارم بهت بزنم....
یه وقتی بم بده خودت تا هستی لطفا با احترام ازت تمنا دارم، مرسی بهترین رویای زندگیم ممنون...
من حرفم دوتا نمیشه ،گفته بودم تا زندم واست مینویسم دیروز ننوشتم چون سایت خراب بود ،همین ،من حرفم دوتا نمیشه....
شمع من دور تو گردم که به کاخ شب وصل
هر که توفیق پری یافته پروانه توست......
تا جون دارم واست بال و پر میسوزونم فقط کمی واسم وقت بذار عزیزم تا هستی....