در خلوت سرایم یکباره پر کشیدی راحله ،این کل ماجراست....
من هر روز بیرون می ایستم تا یک لحظه ببینمت ،خیلی می ایستم ،خیلی میرم و میام تا یک لحظه زیارتت چشمای رویاییت نسیبم بشه...
دیدن روی ماهت مثل قند خون میمونه ،قند خون آدم که میوفته کم کم احساس رخوت میکنه ،کم کم بی حال میشه ،خیلی که قند خون آدم بیوفته میمیره....
راحله ،نداری مریضی به بد حالیه من....
ندیدم دمی چون مسیحایی تو....
دردم را به دم مسیحاییت درمان باش طبیبم....
دلم واست خیلی تنگ شده ،تنگ شده ،تنگ شده....
آه راحله ،فدای شمیم دلربای نفس هات ،چیزی ندارم که فدای تو کنم ،ولی هنوز یک جرعه از جانم باقیست ،بیا تا آخرین جرعه جانم را تقدیمت کنم ،این آخرین جرعه را تو بنوش ،بیا نور چشمم ،بیا که نگاه خون شده ام لاله زار انتظارت شده ،بیا راحیل من ،نگارا ،قلبم تو سینه شتابان ،تند تند نامت را صدا میزنه ،بیا بیا بیا از پا افتادم راحله،بیا....
ای کاش هر لحظه میدیدمت....
آن قدر حلقه زنم بر در میخانه ی دوست....
تا کند صاحب میخانه به رویم در باز....
به پات نشستم راحله ....
به پای تو و مهر تو....
آره تا روزی که زنده ام....
اینقدر در میزنم تا در به رویم باز کنی....
تا به میخانه تو جامی لبا لب سر کشم....
تا ز آن باده چشمت قدحی پر بنوشم....
تا به پایت افتاده و در دم جان دهم....
تا روزی برایت بگویم ناگفته های حقیقت وجودم در پیچ و تاب غمت را....
تا....
گل گریه روید از چشم ترم....
ندانی چه آورده ای بر سرم....
فتاده به دوشم غم روزگار....
دلم گشته بازیچه انتظار....
راحله جونم تو بگو چه شکلی قراره بگذره زندگیم تو فراقت ،همه کسم ،آرامشم ،نفسم ،دلم زود به زود تنگ میشه واست...
هر روزی که میگذره دوبرابر روز قبلش بیشتر دوست دارم ،تا کجا قراره این روند ادامه پیدا کنه ،واقعاً مرز دوست داشتن کجاست ،آدم چقدر میتونه مجنون کسی باشه ،تا کجا قراره شیدای تو باشم راحله....
خیلی سخته ،میدونی خیلی انرژی میگیره ازم همه کسم ،چند دقیقه پیش را میگم تو دفتر تبریزی،خوب من عاشق نیستم مثل اونایی که تا حالا دیدی ،من مجنونتم ،میدونی وقتی بهت میرسم و میبینمت علی القاعده باید به زانو بیوفتم ،خاک کفشت را سرمه چشمام کنم و در حالیکه زیر لب اسم قشنگت را زمزمه میکنم با سیل اشک هایی که گونه هام را خیس کرده وضو بگیرم برای زیارتت ،حالا اما تصور کن چی میکشم وقتی تصورم اینه و در حضور شخص ثالثی باید به روی خودمم نیارم که چه حسی دارم ،باید بشینم بغض گلوم را بخورم و ببینمت ولی اینبار به جای اشک ریختن بخندم در حالیکه مست دیدن زیبا نگارم ،و اونوقتی که میبینم دارم انان از دست میدم نگاهم را ازت بدزدم که کسی متوجه چیزی نشه و این از کندن کوه سختره نازنین من ،جانم به فدای مهربونیت ،ازم دلگیر نباش اگه زود رفتم با وجود اینکه دیر اومده بودی ،نزدیک بود نقاب از صورتم بیوفته کم کم امید جانم ،نزدیک بود کم کم صدام شروع کنه به لرزیدن هستی من ،کمی دیگه مونده بودم شاید نمیتونستم کنترلش کنم ،پورامینایی بهونه خوبی بود ،آره رفیق تنهایی من ،کسی ندونه تو دلم چه طوفانیه واست بهتره ،کسی نفهمه من چطور واست جون میدم بهتره ،شاه نشین قلب من راحله ،ممنون که اومدی.....
نشسته بودم تو دفترمهندس تبریزی ،پرده های اتاقشم بسته بود ،ولی وقتی از کنار دفترش گذشتی سایَت پرده اتاق را نقاشی کرد ،حالا فهمیدم چرا این قدر طول میکشه تا ببینمت ،نمیای این طرف ،حتی واسه دسترسی به سرویس ها هم نمیای این سمت ،خوب هر کسی آزاده تو انتخاب مسیرش ،ولی تو که میدونی کسی این طرف ثانیه ها را واسه دیدنت میشماره ،تو که میدونی کسی این طرف هست که زندگیش به همین لحظه های دیدنت بنده ،تو که میدونی یه نفر اینجا شب و روز واسه تو جون میده ،تو که میدونی یک نفر اینجا چشمش به راه خشک شده تا تو را ببینه ،تو که میدونی....
پس چرا از اون طرف میری ؟چرا همین دیدنت را از من دریغ میکنی ؟آخه چی باعث میشه همه چیت را ازم بگیری ،حتی یه لحظه دیدنت را ،راحله به اسم قشنگت قسم به در خونت گدایی از من بینوا تر نداری ،چرا از اون طرف میری ؟زمینی که ما روش راه میریم لیاقت نداره خاک پای تو باشه ؟عزیز دل خستم ،من تو زندگیم فقط دل خوشیم همین لحظه های دیدنت بود .راحله ازم نگیرشون....
راحله ،بیا ،به قدر یک جرعه ،فقط یک جرعه از ساغر چشمانت بنوشم ،شمار روز های ندیدنت از ده گذشت ،طاقتم از جان گذشت ،بیا عزیزم ،دل دیوانه را دیوانه تر کن ،کجایی راحله ؟من اجازه ندارم بهت زنگ بزنم ،نگرانتم ،بیا راحله بیا من بیقرارتم....
می دونم که امروز دوباره میای و به خونه سر میزنی ،منتظرتم عزیزم ،قدمت به چشم بانو ،فقط این را بدون که در بین تمام بی قراری هایی که واست دارم ،از اینکه عاشقتم حس غرور می کنم....
جانم به فدات ای حضرت دوست....
نسیم از حلقه زلف تو بگذشت....
چمن شد مست و باغ و باغبان مست....
جان مست و تن مست و دل مست....
روزی صد بار از دفترم میام بیرون ،حداقل نصفش به خاطر توئه ،به خاطر اینکه یک لحظه هم که شده ببینمت ،تو محوطه قدم میزنم ،نمیدونم چرا نیستی راحله ،تو اینجایی،منم همینطور،ولی نمیبینمت ،تو را خدا حالم خیلی بده ،این روزا اینقدر دلتنگتم که اگه میدونستی ازم خجالت میکشی به خاطر نبودنت ،شرمندم بانو ،ولی نگران خودمم ،تو روزایی که کنارتم و نمیبینمت اینه روزگارم ،پناه میبیرم به تو از روزایی که خدایی ناکرده از این شهر برم....
خیلی بی انصافین همتون ،هم تو ،هم خدای تو ،هم روزگار ،هم ....
هیچ کدومتون خیالتون نیست ،خوب کجایی دختر ؟دلم واست یه ذره شده ..
خوب کجایی؟چرا نیستی ؟یک هفته است الان که ندیدمت ،یک هفته است صدات را نشنیدم ،یک هفته است بی قرارتم...
یک هفته است که الان چشم به راهتم ،خوب نذار اینقدر طول بکشه ،راحله کجایی؟؟؟؟؟؟؟
راحله جزئیات چشمات کلیات زندگی منه ،به محبتت قسم ،اینقدر دل تنگ دیدارتم که اگه بهای زیارتت جان باشه ،همین الان حاضرم به دست خودم خودکشی کنم....
ای کاش حس می کردی حسی را که دارم....
آدم ها به اندازه غم هاشون پیر میشن ،نه به اندازه سنشون ،دارم پیر میشم راحله ،دارم پیر میشم....
شراب با تو حلالست و آب بی تو حرام....
آه راحله من ،عزیز دلم ،گل خیال تو در دشت سینه می روید....
از تو چه پنهون امروز رفتم پیش عموم ،ازش خواهش کردم یه دفتر مستقل بهم بده ،دیگه نمیشه اینجا تو این دفتر بمونم ،رسوای زمونه شدم نگار من ،از بس که به شوق روی تو از دیده آب می روید ،تمام وجودم عطش کده تمنای توست ،دیگه نمیتونم بمونم تو این دفتر ،باید برم ،باید برم یه گوشه واسه خودم تنها باشم....
خودت بگو ،بگو چکار کنم وقتی مثل الان حاضرم تمام دنیاما بدم تا صدات را بشنوم ولی نمیشه ،تو را خدا بگو چکار باید بکنم وقتی نفس کشیدنم مثل الان در گرو شنیدن صداته ولی نمیشه ،بگو تو اگه بودی چکار میکردی وقتی اشک چشمات اجازه نمیداد به کارت برسی ،وقتی صدای هق هقت آبروت را میبرد جلوی همکارات ،دلت میخواست صدای عشقت را بشنوی ولی نمیشد ،تو بودی چکار میکردی راحله ،چکار میکردی ؟؟؟....
سخته کوه درد باشی و مردم به آرامش ظاهرت حسادت کنن....
راحله بی تو یه کوه دردم....
فریاد از فریاد خاموش من....
راحله فریاد ،فریاد ،فریاد از سینه من که تو فراغت آتش گرفته ،راحله جانم بگیر و جانم بگیر و صحبت جانانه ام بشنو ،راحله عزیز تر از جانم ،ببین ،فقط ببین خواب چشمات با چشمام چه کرد....
آه ،آه ،امان از درد نداشتنت....
بیچاره شیری که صید چشمان آهو شد...
بیچاره من که ....
راحله ،وقتی کنارمی ،حاضرم تمام دنیاما بدم که ثانیه ها تمام نشن ،چکار کنم ،کی میفهمی ؟کی صدای فریاد خاموش من را میشنوه وقتی کنارتم و باهات حرف میزنم ،علی به فدای رخت نگار زیبای من ،از این به بعد وقتی کنارم بودی از تو چشمام التماسم را بخون ،که التماست میکنم نری ،عزیزم روزی در برابرت جان خواهم داد ،به نامت سوگند میخورم ،عزیزم بی قرارتم ،عزیزم ،عزیزم ،نرو...