بخونش حتما
خیلی سخته ،میدونی خیلی انرژی میگیره ازم همه کسم ،چند دقیقه پیش را میگم تو دفتر تبریزی،خوب من عاشق نیستم مثل اونایی که تا حالا دیدی ،من مجنونتم ،میدونی وقتی بهت میرسم و میبینمت علی القاعده باید به زانو بیوفتم ،خاک کفشت را سرمه چشمام کنم و در حالیکه زیر لب اسم قشنگت را زمزمه میکنم با سیل اشک هایی که گونه هام را خیس کرده وضو بگیرم برای زیارتت ،حالا اما تصور کن چی میکشم وقتی تصورم اینه و در حضور شخص ثالثی باید به روی خودمم نیارم که چه حسی دارم ،باید بشینم بغض گلوم را بخورم و ببینمت ولی اینبار به جای اشک ریختن بخندم در حالیکه مست دیدن زیبا نگارم ،و اونوقتی که میبینم دارم انان از دست میدم نگاهم را ازت بدزدم که کسی متوجه چیزی نشه و این از کندن کوه سختره نازنین من ،جانم به فدای مهربونیت ،ازم دلگیر نباش اگه زود رفتم با وجود اینکه دیر اومده بودی ،نزدیک بود نقاب از صورتم بیوفته کم کم امید جانم ،نزدیک بود کم کم صدام شروع کنه به لرزیدن هستی من ،کمی دیگه مونده بودم شاید نمیتونستم کنترلش کنم ،پورامینایی بهونه خوبی بود ،آره رفیق تنهایی من ،کسی ندونه تو دلم چه طوفانیه واست بهتره ،کسی نفهمه من چطور واست جون میدم بهتره ،شاه نشین قلب من راحله ،ممنون که اومدی.....