خیلی نیاز دارم باهات حرف بزنم ،ولی نمی دونم زنگ بزنم ،نزنم ،چه کار کنم....
یه روز تو ماشین بودم ،همین چند وقت پیش ،بارون میزد به شیشه ماشین ،می خواست باریدن را نشونم بده ،ولی نمیدونست چشم من خلاصه همه ابرهاست....
دوباره اشک....
باران گرفته دوباره ،راحله چتر برده ای ؟
ترسم که اینبار بمیرم من از این غم ،چتر برده ای ؟
امروز دوباره ابرهای نگاهم گرفته اند
ترسم که خیس شوی آخر ،چتر برده ای ؟
دلواپسم نباش راحله،هنوز زنده ام
دلواپس توأم هر دم ،چتر برده ای ؟
یک روز می رسد که برایت نمی چِکم
آن روز که مُرده ام دگر ،چتر برده ای ؟
تا آن دمی که بگیرم تو را سخت آغوش
غم دارد آسمان دلم ،چتر برده ای ؟
تا لحظه ای که بَهایَت ندانم چیست
خون می چکد دوباره از این چشم ،چتر برده ای ؟
آنگاه که دوباره ببینمت راحیل
جایم بده به زیر چتر خودت ،چتر برده ای ؟
.
شعر از علی طاهری ،همین الان که هنوز تو دفترم نشستم و در توأم هنوز ،سخت گرفتار و برایت می بارم....
راحله ،جان علی بیا نگاه کن ببین تو دنیای من چه خبره....
یادت میاد کمی قبل تر واست نوشتم یه وقتایی که نماز می خونم اینقدر به تو فکر می کنم تو نماز که میشه صدای فریاد خدا را شنید؟؟یادت میاد ؟می تونی بری تو پست های قبل نگاهش کنی ،روز 25 بهمن نوشتم واست....
حالا که بلند شدی رفتی به نیت تو و دل تنگی که واست داشتم بعد رفتنت یه فال حافظ گرفتم ،ببین چی می فرمان حضرت حافظ "لسان الغیب"....
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد....
من حرفی نمیزنم....
فقط ببین با ما چه کردی....
وقتی میای کنار من ،انگار یه طناب محکم میندازی دور قلبم ،مثل سیم خار دار تار و پود قلبم بهش گره می خوره ،حالا یه سر طناب دست توئه و سر دیگش تو سینه من ،آخ امان راحله از وقتی که بلند میشی بری ،میری سر طناب هم تو دستت ،آره قلبم از تو سینم می کنه ،آخ نمی دونی که چه دردی داره وقتی میری ،نمی دونی چه دردی داره....
به تعداد پست هایی که هر روز واست میزارم نگاه کن ،امروز که وسط کارگاهم به بهانه های مختلف میام سر لب تاپم ،میدونی ؟هر چی ازت دور تر باشم بیشتر دلم واست تنگ میشه....
امروز خیلی بی تابتم....
راحله جون ،اللهی علی قربونت بشه ،امروز زرندما خیلی هم کار دارم ولی ترسم از اینه که فردا زنده نباشم ،این حرفی که الان میخوام بزنم واسم خیلی مهم بود که بهت بگم ،می خوام بدونی که شما بزرگ شاه زندگیه منی ،درست مثل شاه صفحه شترنج ،شترنج بازی کردی تا حالا؟؟؟مهم ترین مهره شترنج شاهه ،وقتی شاهت را می بازی ،همه چیزت را باختی و دیگه به بازی نمی تونی ادامه بدی "حتی اگه خودت بخوای" ولی نکته اینجاست که کسی شاهش را از صفحه بیرون نمیندازه حتی اگه ببازتش....
تو هم شاه زندگی منی ،درست مثل شاه بازی شترنج ،تحت هیچ شرایطی تو را از زندگیم نمیزارم بیرون ،و اگه خدایی ناکرده تو را روزی ببازم هیچی واسم نمیمونه ،دیگه نمی تونم بازی کنم ،حتی اگه خودم بخوام ،زندگیم به انتها میرسه ،و نبض حیاتم دیگه نخواهد زد....
جانم فدات زیبا شاه من....
کمکم کن ،من تنهایی زورم به تنهایی نمیرسه راحله ،تنهام نزار....
سلام رئیس ،رسیدم زرند ،خوب با لب تاپ میام که بشه واست پست گذاشت ،خیلی باهات حرف دارم ،آدم که نمی دونه تا کی زنده است ،از ثانیه ثانیه عمرم باید استفاده کنم واسه جون دادن واست ،دوست دارم رویای شیرین روز و شب من....
حقیقت ماجرا اینه که هر وقت تو تشریف میاری این جا من به دلم میوفته ،مثل کسی که در خونش را میزنن،توأم هر وقت میای در قلب منا میکوبی ،ولی فکر کردم اگه بخوام هر بار جلو تر بهت خوش آمد بگم کمی بی مزه بشه ،حالا امروز می خوام دوباره این کارا بکنم چون دلم خیلی واست تنگه ،و امروز که اومدی می خوام بدونی بی برو برگشت بالاخره یه روزی ،یه جایی ،جونما فدات می کنم....
داشتیم با یکی از بچه ها حرف می زدیم ،رفت تو عرفان و این جور حرفا ،ما هم که خوراکمون همین چیزاست....
یه سوالی پرسید اما توش موندم ،پرسید از نظر تو معجزه یعنی چی ؟توش موندم ،جوابش را نمیتونستم بدم ،نه اینکه ندونما ،ولی جواب من به دردش نمی خورد ،آخه به نظر من معجزه یعنی آغوش تو که شور زار دل را شیرین میکنه ....
تو چی می دونی من چی میکشم تو غمت ؟چی می دونی ؟این روزا اینقدر دلم واست تنگه که خدا هم دلش واسم سوخته ،آره تازگیا هر دختری را میبینم از دور ،به نظرم شبیه توست ،یه لحظه فکر می کنم توئی ،ضربان قلبم شروع میکنه به تند تند زدن ،به شوق دیدارت ،بعد که نزدیک میشه میبینم تو نبودی ،کار خداست ،دیگه تاب پریشونیم را نداره ،این کارا میکنه که واسه چند لحظه هم که شده دلم خوش باشه....
تنت بناز طبیبان نیازمند مباد ،همیشه سالم باشی عزیزم....
دل تنگتم....
ببخشید تند تند پست گذاشتم ،وقتم تنگ بود باید زود برگردم خونه ،همه جا به هم ریختس ،خوشحالم که تونستم بیام ،یه کم دلم آروم گرفت ،خوشحالم که تو اولین و مهمترین الویت زندگیمی....
جانم فدات و در پناه خدا....
دل آشفته کوچه محبتتم راحله....
دل افکار غم نداشتنتم راحله....
راحله اینقدر دلم می خواد الان بهت زنگ بزنم....
اینقدر دلم می خواد یه دقیقه صدات را بشنوم....
ولی هر چی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسه که واسه تماس باهات بهونش کنم....
بی بهونه اما اگه زنگ بزنم ،مزاحمت میشم....
چه کنم ؟دل آشفته تار و پود وجودتم....
آخر روزی تو این دل تنگی ها جون میدم....
راحله ،راحله ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮓ....
ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻭ ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ....
ﯾﻬﻮ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻭﻧﻦ ﺍﻭﻧﻮﺭﯼ....
ﯾﮑﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﺸﻦ....
ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺸﻪ....
الهی هیچ وقت دلت تنگ نشه عزیز دلم....
ولی این حالیه که زیاد تجربش میکنم تو زندگیم....
چون همیشه دلم واست تنگه....
تا میاد کمی بهم خوش بگذره....
آره از خونه اومدم وسط اسباب کشی حتی اگه واست مسخره باشه اینکار تا بهت بگم همه لحظه های زندگیم را پر کردی ،تا بهت بگم راحله سحرم روی چو ماهَت ،شب من زلف سیاهَت ،راحله زندگیم بی تو دیگه معنایی نداره....
اسباب کشی دارم ،خونه بودم ولی اینترنت قطع بود ،اومدم شرکت تا اینجا واست جون بدم کمی ،کمی درد و دل کنم ،کمی باهات حرف بزنم بعدش برگردم خونه به اسباب کشیم برسم ،وقتی میگم همه زندگیمی تو باور نمی کنی....
اللهی من قربون اون لهجه شیرین سیرجونی عشقم بشم ،همین الان....
خیلی دوست دارررررررررررررررررررررررررررررم....
خُب الان چند شبه که به یادت پیانو میزینم و باهاش می خونم .اون ملودی که این شب ها تو دلم کاشتی "تا بهار دلنشین اسمش"
به یاد تو ،و برای تو نگین زیبای زندگیم که رو انگشتر عمرم می درخشی....
تا بهار دل نشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چو نسیم نو بهار،بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من
تا بهار زندگی ،آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل ،آمد بیا دامن کشان
.
.
پیش چشم همه از خویش یلی ساخته ام ،پیش چشم تو اما سپر انداخته ام....
پیر هم اگه بشم روزی،راحله جونم ازت دست نمیکشم....
پیر هم اگه بشم به پات میوفتم و التماست می کنم....
یک روز ،حتی اگه فقط یک روز هم از عمرم باقی مونده باشه از خدا وصال تو را تمنا دارم....
اگه روزی برسه که لحظه های آخر عمرم را زندگی کنم ،باز هم التماست می کنم ،باز هم میگم نگار من ،سرور من ،گوشه چشمی مرهمت فرما ،نگارا نگارا نکن پر پرم....
اون روز....