غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

سپاس خدایی را که مرا با غم او آشنا کرد...
روزی که به این خلوت آمدی و ندیدی سخنی تازه از دل خستم،بدان دیگر نمانده نفسی در سینه ام ،چون من تا آخر عمر برایت می نویسم...

۳۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است




اگه بخشش باعث کوچک شدن می شد خدا اینقدر بزرگ نبود...

خدا از دنیا دنیا گناهان ما می گذره در حالی که ما هیچ کاری براش نمیکنیم...

ولی تو از کاستی های منی که کمرم شکسته تو دوریت نمی گذری...

منی که امروز حاظرم هر کاری برات بکنم...

مطمئن باش اگه بگذری بزرگ میشی ،نه کوچیک...

بهت قول میدم...

از من میشنوی آدم هایی که ما را از هم دور کردن دوست ما نیستن...

نه خانواده من ،نه خانواده تو...

بزار خودمون به داد زندگیمون برسیم...

بذار ببخشیم تا خدا بهمون لبخند بزنه اینبار...

فراموش نکن اشتباهات خودت را هم...

و درسته که من هم گناه کارم...

ولی گناه دارم...

به تنهاییم رحم کن...

راحله عزیز تر از جونم...

بیا شوهرت چشم انتظارتته...

بیا عزیزم ،دلبرم...

چشم نبند...

بسه دیگه...

فهمیدیم...

بسه دیگه...

بیا...

دلم تنگه برات قشنگم...

عزیز دل خستم...

برگرد پیش علی...

چمدون را بستم...

آماده سفریم...

بیا تا بریم...

علی طاهری
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



کاش نمیذاشتم باز اون پنجره را...

کاشکی یه روزم تو جای من شی بفهمی این حال را...

علی طاهری
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بر خلاف تو من هنوز فکر می کنم نور امیدی هست...

محبت همه چیزا درست می کنه...

خیلی ها طلاق میگیرن و رجوع می کنن...

پس برگرد تا چشمام را فرش قدم هات کنم...

اینقدر از خودم مطمئن هستم که می گم حق طلاق را بهت میدم...

پس بزار باز مست وجودت باشم...

ما بدون هم آینده ای نداریم...

برگرد و مونسم باش نگارم...

خیلی دل تنگتم...

دوست دارم...

علی طاهری
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



اینی که من و تو مدتی از هم جدا باشیم و من تلاش کنم زندگی را اون طوری که تو می خوای بسازم و تو برگردی یه قولی بود که به هم دادیم...

دوباره عهد شکنی نکن راحله...

پل های پشت سرمون را خراب نکن...

نه تو بعد من آینده ای داری و نه من بعد تو...

بزار اون طور که حقمونه زندگی کنیم...

خواهش می کنم ازت راحله...

من دوست دارم...

اگه هنوز میای خونه و این متنا می خونی بدون دلم می خواد باهات زندگی کنم...

تمام زندگی ما به پات ریختم...

یه بار دیگه هم این کارا می کنم...

از این مملکت میریم...

و اینقدر به امروز خودم و تصمیمم برای با تو بودن ایمان دارم که حق طلاق را می دم بهت...

روش فکر کن...

این تمام کاریه که می تونم بکنم...

فقط می خوام باشی...

زنم باشی...

خیلی دلم برات تنگه ،خیلی...

فراموش کنیم گذشته را از نو شروع کنیم...

حق طلاق را بهت می دم چون به خودم ایمان دارم و میدونم طوری کنارت زندگی می کنم که هیچ وقت نخوای بری...

روش فکر کن لطفاً...

خواهش می کنم...

خودتم گول نزن دیگه ،بسه...

علی طاهری
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خواب ندارم

خوابم نمیبره

دلم عشقما می خواد

علی طاهری
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۴:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چون من التماس تو میکنم که برگردی تو ناخودآگاه من را به عنوان مجرم میبینی و بیشتر فاصله می گیری شاید

اما ما هر دو مقصر بودیم

و من می خوام از نو شروع کنیم

من می خوام که باشی

که بریم از این دیار

که از نو شروع کنیم

که فراموش کنیم همه چیزا

که بریم و کنار هم خوشبخت باشیم

که آرامش داشته باشیم با هم

که باشی

که زنده بمونم

علی طاهری
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

راحله راحله راحله عزیز تر از جونم

راحله الهی دورت بگردم

راحله اشک هام هرچند برای تد ارزشی نداره امونما بریده

نگارم

هستیه من

نمیدونم میای اینجا به خونه سر میزنی یا نه

ولی فقط اینا میگم که دیگه طاقت دوریتا ندارم

عزیزکم همه کسم بسمه به گه خوردن انداختیم بسمه من راحلما میخوام

علی از همه چیزش گذشت که تو را داشته باشه

به خدا قسم دعا گیرمون کردن که اید اتفاق  افتاد

راحله علی به فدای عطر نفس هات

کجا پیدا کنم مثل اون عطر نفس هاتا؟

کجا پیدا کنم اون نگاهت را؟

خدا از همه چیز بنده هاش میگذره تو هم از کاستی های علی بگذر راحله من طاقت دوریتا ندارم برگرد برگرد برگرد

به جان خودت قسم همه تلاشا دارم میکنم اون زندگی که میخواستی را برات بسازم

راحله اگه برنمیگردی دعا کن زودتر از دنیا برم 

راحله من تاب ندارم دوریتا

من خواب ندارم بی تو

راحله من کم آوردم کم آوردم کم آوردم

نگارم همسرم همدمم من کم آوردم

دلم برات تنگهههههه راحله جانم کاش میشنیدی صداما زجه هاما

راحله من مبخوام تورا دلم شکسته

بهم ظلم کردی زنما بهم برگردون

میخوام رو چشم بذارمش راحله

من همسرما میخوام

مونسما می خوام

نگارما میخوام راحلههههه

علی طاهری
۲۷ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بلند شو

بیدار شو و ببین که شب از نیمه گذشته و من هنوز خوابم نبرده

بیدار شو و ببین آرام ندارم

عشقما بهم برگردون

بزار دوباره به عطر موهات آروو بگیرم

بیا بسمه دیگه

برگرد من دیگه تاب ندارم

علی طاهری
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

راحله دلم برات تنگه

راحلههههههههه


علی طاهری
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برگردیم تا دیر نشده

علی طاهری
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

داشتن یه خانواده لیاقت می خواد

خوب یا بد

فرقی نمیکنه

فکر میکنم الان دیگه وقتشه استحقاق داشتن یک خانواده برای یک عمر را در خودمون ایجاد کنیم

علی طاهری
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فقط کافیه بخوای،فقط کافیه برگردیم پیش هم 

من کم آوردم

علی طاهری
۲۱ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علی طاهری
۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تازه اول لطف خدا بود...

روزای سخت رفت...

روزای خوب تو رفتی...

دقیقاً کجا رفتی؟؟؟

واسه چی رفتی؟؟؟

دقیقاً واسه چی رفتی؟؟؟

من نفهمیدم...

علی طاهری
۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




عاشق نبودی...

هیچ وقت عاشق هیچ کس نبودی...

اون حسی که شما داشتی هوس بوده نه عشق...

چون عشق نمیمیره راحله خانوم...

هرگز نمیمیره...

اون حسی که الان تبدیلش کردی به نفرت مثل آب خوردن عشق اگه بود خودتم می کشتی نمیتونستی به نفرت تغییرش بدی...

عاشق اگه بودی می فهمیدی که اون پیراهنی که ازت رو تخت گذاشته بودم تنها سهمی بود که از زندگی مشترکم با تو میخواستم و تنها چیزی بود که باعث می شد شب ها آروم بگیرم چون بوی تو را می داد و خوب یادت میاد که من شب ها فقط به بوی تو آروم می گرفتم...

بُخل و تنگ نظریت باعث شد برش داری و حتی تکه پارچه ای را از من دریغ کنی...

تکه پارچه ای که تو این روزها تنها دلخوشیه من بود...

عاشق اگه بودی به جای اینکه ازم بدزدیش تو هم یه پیراهن از من بر میداشتی به جای نمک و ماکارونی و روغن سرخ کردنی...

و تو روزهای نبودم باهاش درد و دل می کردی ...

با پارچه ای که مال کسی بود که خیلی دوست داشت...

هیچ وقت عاشق نبودی و هرچی بدبختی می کشی تو زندگیت به خاطر وجود خودته و اینکه نمیتونی کسی را از دل و جون دوست داشته باشی و فقط مادی گرایی...

عاشق اگه بودی هدایایی که برات با جون و دل فرستاده بودم را با گل های روش جا نمی ذاشتی که بشن آینه دق دادن من تو

خلوتی که هیچ کس برام نمونده...

حتی اگه نمی خواستیشون میبردی و آتیششون میزدی تا دلی را نشکنی...

درسته سعی می کنی از من یه غول بسازی تو ذهن همه که طلاقت را موجه جلوه بدی...

ولی خیلی ظلم کردی بهم به واسطه همین کارای به خیال خودت کوچیکت و من قامتم دیگه راست نمیشه از غم و غصه ای

که تو تو دلم کاشتی...

هزار بار گفتم باز هم میگم...

خدا هست ...

خدا میبینه...

اونچه تو با من کردی...

بهترین آرزویی که میتونم برات بکنم اینه که خدا نعمت عشق را بهت عنایت کنه که از لذتش بهره مند بشی و بفهمی تو دنیا چیزهای با ارزش تری هم هست که روح آدم را جلا میده...

آرزو می کنم خدا همون حسی را که به من داد به تو هم عنایت کنه...

همون حسی که باعث شد با همه بدی ها و ستم هایی که بهم کردی هنوز نتونم ازت متنفر باشم و هر لحظه باهات درد و دل کنم و دلم برات تنگ باشه...

آرزو می کنم رحمت خدا شامل حالت بشه تا عاشق باشی...

عاشق یه نفر که نتونی بدون اون نفس بکشی...

دعا می کنم خدا تو را عاشق کسی کنه که حتی تو روزای نبودش شب مجبور باشی پیراهنش را بندازی رو صورتت تا خوابت ببره...

اون روز مطمئن باش به یاد من میوفتی...

و اون روز مطمئن باش می فهمی چه با من کردی...

خدا هست...

خدا میبینه...

علی طاهری
۱۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


فقط معنی اون پلاستیک شیرینی که گذاشته بودی رو میز تلوزیون و رفته بودی را نفهمیدم...

من که نخوردم ازش و ریختم همشا دور ،چون نمیفهمیدم معنیش چیه...

ولی با دیگران طوری برخورد کن که دوست داری باهات برخورد بشه...

یادم میاد تعریف می کردی که آقای عباسلو وقتی طلاقت داد بلند شد و شیرینی گردوند...

و یادم میاد که تو چقدر دل شکسته و ناراحت بودی از این برخوردش...

ولی فکر نمی کردم خودتم از همون تیپ آدم ها باشی...

فکر نمی کردم شکستن کمر یه مرد و به زانو در آوردنش و تماشای اشک ها و زجه هاش و تنها کردنش تو زندگی

خوشحالی کردن و شیرینی پخش کردن داشته باشه...

دنیا محضر خداست راحله...

خدا هست...

خدا میبینه...


علی طاهری
۱۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




قرامون این بود که بری ،من تلاش کنم زندگی را که تو می خوای بسازم...

بعد تو برگردی...

قرارمون این نبود که شماره من را بلاک کنی...

قرارمون این نبود که کمرما بشکنی...

قرارمون این نبود که فریبم بدی و برای همیشه بری...

سر قولت باش...

برای یک بار هم که شده...

به عهدت وفا کن...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگه لجبازی خوب بود الان آدم های لج باز دنیا را فتح کرده بودن...

کافیه بخوای...

کافیه بگیم لعنت خدا بر شیطون...

کافیه از این محیط بریم...

کافیه بچسبیم به پول در آوردن و درست خرج کردن و گشتن و زندگی کردن...

کافیه عاشق هم باشیم به جای اینکه حس تنفر را تو دلمون آبیاری کنیم و پرورشش بدیم...

کافیه از خطاهای هم با دل و جون بگذریم...

کافیه بخوایم که تو آغوش هم آروم بگیریم...

کافیه برگردیم تا خدا بهمون لبخند بزنه...

کافیه بخوایم...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تو روزایی که حوصله هیچ کس و هیچ چیزا جز یاد تو ندارم...

مثل بچه ای که مادرش را گم کرده ،دنبال عشقی می گردم که ازم گرفتیش...

بهم برگردونش...

عشقما برگردون پیشم...

برای یک عمر زندگی می خوامش...

برش گردون پیشم...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



ازم نخواه بگذرم از تو برم...

صداتا می خوام که مثل لالایی بود واسم...

هرچند بدی هم کردی خیلی باهام...

ولی...

این دل دیوونه همراته...

هر کجا بی من بری این قلب من پاته...

این دل دل داده بدجوری...

بی تو انگاری داغون و خراباته...

میشه فراموش کرد...

میشه از نو شروع کرد...

ازم نخواه که بگذرم ،بی تو برم...

ازم نخواه...

راحله...

ازم نخواه...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



قصور و کوتاهی های خودم را در زندگی مشترک کوتاهمون می پذیرم...

و می دونم که انتظارات بالایی که ازت داشتم باعث شده بود یادم بره وظایف خودم چی هست...

ولی شما را به آیه های قرآن قسم می دم اجازه بدین جلوی ویران شدن زندگیمونا بگیرم و با علم به اشتباهات ،سخت گیری ها و کوتاهی های خودم آیندمون را بسازم و گذشته را جبران کنم...

امید اونکه شما هم در پرتو توجهات بالای من با حسن نیت و تلاش کمک کنین تا بتونیم در کنار هم خوشبخت باشیم و اون طور که می خوایم زندگی کنیم...

شما را به آیه های قرآن قسم می دم...

علی طاهری
۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



من به اندازه کافی متوجه اشتباهات و قصور و کوتاهی های خودم شدم...

بس کن ...

به خدا کاری نداره...

من فراموش می کنم هرچه گذشت...

تو فراموش می کنی هرچه گذشت...

و از اول و پُر قوت شروع می کنیم...

تو را به خدا قسمت می دم...

بیا شیطان را از خودمون دور کنیم و به داد زندگیمون برسیم...

تو را خدا قسمت می دم...

میشه دوباره شروع کرد...

کافیه همه چیزا بریزیم دور از نو نقاشی کنیم زندگیمون را...

راحله من دوست دارم...

من را ببخش...

منم از همه چیز تو می گذرم...

بیا به داد خودمون برسیم...

علی طاهری
۱۴ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



راستش خیلی دلم برات سوخت راحله...

وقتی دیدم اومدی تو خونه وسیله هاتا ببری...

کنار اون روغن سرخ کردنی را هم بردی...

دلم خیلی سوخت که تخمه را هم بردی...

مگه تو واقعا اینقدر درمونده شدی...

بمیرم من نبینم این روزها را...

وای ،وای ،وای...

نمک ،یک بسته ماکارونی که خریده بودم و چیزایی را که حتی اگه تو بر نمی داشتی من می ذاشتم واست که ببری و هیچ ارزشی نداشتن...

دیدی که وسیله های یخچال فریزم برات گذاشتم...

همه اونا را من خریده بودم ولی ارزش ندارن...

ولی دلم سوخت که راحله من الان به جایی رسیده که بره واسه فامیلش تعریف کنه که حتی ماکارانی را هم برداشتم ...

اونا هم بگن آفرین تو چقدر زرنگی...

حتی نمکم که خودش خریده بود را ازش گرفتی...

پودر ژله را هم بُردم ،ببینین من چقدر زرنگم...

واقعاً آفرین بر تو که اینقدر زرنگی...

اینا زرنگی نیست راحله خانوم..

اینا بدبختیه ،این ها بیچارگیه ،اینا تنگ نظریه عزیزم...

ولی من اگه بودم از شوهر سابقم کمی پول می گرفتم برم وسیله بخرم واسه خودم ...

نه اینکه یک بسته ماکارونی و یک روغن سرخ کردنی و یه مشت آشغال با خودم ببرم آبرو خودما ببرم...
،دیدی که گفتی کرایه ماشین بهت دادم در حالیکه به من اصلاً ربط نداشت...

الهی بمیرم راحله ،به کجا داری میرسی...

عزیز دلم...

برگرد سر زندگیت با آبرو زندگیی کن نه اینکه حتی نتونی از یه ماکارونی بگذری...

برگرد عزیزم آبروتا بخر...

نمی خوای هم برگردی با عزت زندگی کن...

راحله تو رفتی من شکستم...

نگهبان می گفت چته ،گفتم نگرانشم...

خیلی داری کوچیک می کنی خودتا...

اگرم نمی خوای برگردی با عزت زندگی کن...

سرتا بالا نگه دار...

قدر و منزلت خودتا پایین نیار...

نه در برابر من و نه در برابر هیچ مرد عوضیه دیگه...

اگه مشکل مالی داری به من بگو با عزت بهت پول بدم...

نرو تو خونه کسی روغن سرخ کردنی بردار...

آبروت پیش من رفت...

200 تومنم میدم یه بسته نمک...

ولی آبروی تو رفت راحله...

خودتا خورد نکن...

خودتا خراب نکن...

یا برگرد سر زندگیت یا با عزت زندگی کن واسه خودت...

تو را خدا عزت و شرف تا از بین نبر...

راحله تو را خدا با آبرو زندگی کن...

علی طاهری
۱۳ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در هفته ای که گذشت دوبار داییت بهم زنگ زد...

دفعه اول که چرا زنتا طلاق دادی...

دفعه دوم ظاهرا باهات حرف زده بود و مجدداً بهم زنگ زد...

دوتا موضوع هست که می خوام بهت بگم...

اول اینکه شما اگه فکر می کردی من زن سابقما طلاق ندادم می گفتی تا بهت ثابت می کردم...

شناسنامه من اگه مهر نخورده مهر طلاق را بدون جوهر و به صورت برجسته میزنن خانوم ،دقت می کردی یا دست می کشیدی معلوم می شد ،ثانیا حکم دادگاه هم داشتم ،ثالثاً سند طلاق هم آماده بود که من نرفته بودم بگیرم و بعد از اطلاع از این موضوع زنگ زدم دفتر خونه شماره 85 اصفهان و ازش خواهش کردم برام بفرسته و فرستاد ،اون هم مهر برجسته داره به صورت خوانا که در صفحه آخر خورده ،آدرس دفتر طلاق هم به صورت دقیق روی پاکت پستیش هست ،در ضمن شناسنامه خودتم اگه نگاه کنی که رفتیم واسه طلاق مهر طلاق خودمون هم بدون جوهر و به صورت برجسته هست...

هم تو شناسنامه من و هم تو شناسنامه تو...

این قانون مملکته...

نه که داییت بگه شما اگه زن سابقتا طلاق دادی چرا مهر نخورده تو شناسنامت...

در ضمن به هر دفتر رسمی ثبت طلاق و ازدواج اگه مراجعه کنی (حتی تو سیرجان) و کد ملی من را بزنی همه اطلاعات طلاق و ازدواجم را بالا میاره...

مملکت اینقدر بی قانون نیست که من شناسنامه جعل کنم و طلاق فاطمه کاری بود که از اول باید انجام می دادم و انجام دادم هرچند دیر اتفاق افتاد...

موضوع دوم اینکه لطف کن همه مسائل خصوصیمون را همه جا جار نزن...

به گوش من میرسه...

به گوشمم نرسه مسائل خصوصیمون مال خودمون بوده و گاه ارزشمند و گاه بی ارزش...

به هر حال مال خودمونه...

به کسی ربطی نداره ،لطفاً همه جا باز گو نکن...

حال ندارم توضیح بدم که چیا گفتی ولی مثلاً گره کردن من جلوی خوابگاه برای تو ربطی به کسی نداره...

شاید دوباره خدا ما را کنار هم بزاره...

پس مساعل خصوصیمون مال خودمون باشه بهتره...

مواظب خودت باش و بدون هر لحظه دعا می کنم که برگردی...


علی طاهری
۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



سلام

نمیگم وسیله هاتا نبر...

چون خودمم دارم میرم از این استان و شهر و دیار نامهربانان...

ولی ازت خواهش می کنم برگرد سر زندگیت...

به خدا که عجله کردی...

همه چیز داره درست میشه...

همونطور که تو می خوای...

تو روزای سخت زندگیم قضاوتم کردی...

خواهش می کنم روزای خوب در راهه...

به خدا که نمیتونم بدون تو ادامه بدم...

بیا بریم یه گوشه دنیا واسه خودمون زندگی کنیم و از زندگیمون لذت ببریم...

فکر کن بهش...

من دارم میرم...

تو هم باهام بیا...

کارامم داره درست میشه به فضل خدا...

بیا بریم طوری که شایستش هستیم کنار هم زندگی کنیم...

به خدا که خیلی دوست دارم...

راحله محبتی که بهت دارم چیزی نیست که همه جا بتونی پیداش کنی...

به خدا ارزش داره...

زیر پا لهش نکن...

تنها ترم نکن...

برگرد...

علی طاهری
۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بالاخره زنگ زدی به گوشی بابام...

کاش تا عروسش بودی این کارا می کردی بلکه مهرت به دلش می افتاد و پا پیش می ذاشت و همه چیز درست می شد...

نه الان که طلاق گرفتی و فقط می خوای اذیتش کنی...

ببین راحله خانوم فقط طوری رفتار کن که خودتا از اینی که هست خراب تر نکنی...

طلاقت دادم که به هدف و آرزوت برسی ولی تنها خواهشی که ازت کردم این بود که آبرو ریزی نکنی و همدیگرا خراب نکنیم...

تو در این رابطه به من قول دادی...

خواهش می کنم دوباره زیر قولت نزن...

آرامشتا حفظ کن و اون روی منا بالا نیار...

وسیله هات را هم تقدیم میکنم ...

دیگه هم منا تهدید نکن و فحش نده...

این آخرین باره بهت می گم احترام و حُرمت را نگه دار...

علی طاهری
۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بی تو بغض تو چشمامه و گریه نزدیکه...

برگرد...

بی تو نمیشه تو این دنیا سر کرد...

خاطراتت حالما بدتر کرد...

دارم میمیرم بی تو...

برگرد...

برگرد...

برگرد...

برگرد...

راحله جانم...

برگرد...

علی طاهری
۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



یه زن یه مرد می خواد ،دوسش داشته باشه...

بهش تکیه کنه...

بهش وفادار باشه...

و....

مونسم...

همدمم...

نگارم...

همه کسم...

الهی علی به فدای نگاه مهربونت...

الهی علی به فدای قدم هات...

همون طوری زندگی میکنیم که میخوای...

کارا داره درست میشه...

خون میدم واست...

جون میدم واست...

هستیم به فدات...

بیا برگرد سر زندگیت...

برای تو شاید نه ،ولی برای من خیلی گرون تموم شده این زندگی...

تو را به خود خدا قسمت می دم...

بیا برگرد سر زندگیت...

علی طاهری
۰۶ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



هوای حال من غمگینه...

سرده...

تو را خدا برگرد...

قبل اینکه وسیله هاتا ببری...

برگرد...

تنها ترم نکن...

علی طاهری
۰۵ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



شُهره شهر خود را همچو اسیر می بری...

دوش نخُفت چشم من...

چشم تو بود و ....

علی طاهری
۰۳ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم...

برگرد...

تو را به جان بچه ها برگرد...

نمی تونم بی تو زندگی کنم...

همون طوری که می خوای می سازمش...

فقط برگرد...

علی طاهری
۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر