از یه اشتباه شروع شد شاید...
ولی از نظز من یه گناه بزرگ بود...
دلم می خواست راجع بهش حرف بزنم...
دلم می خواست صحبت کنم در رابطه با اون...
دلم می خواست خودم را خالی کنم...
اینقدر بگم که دیگه خودمم خسته شم...
هزار بار بگم و بگم و بگم تا شاید آروم بگیرم...
نمی خواستم از دستت بدم...
تو روزی بهترین فرد تو زندگی من بودی...
محترم ترین فرد ،لایق ترین فرد برای اینکه در کنارش پیر شم...
تو روزی همه دنیای من بودی...
نمی خواستم دوست نداشته باشم...
فقط می خواستم اینقدر بگم تا خالی شم و تو در جبران کارت فقط بیشتر به من نزدیک بشی تا خیالم راحت باشه فقط مال منی...
ولی تو ،تو فقط هر دفعه زدی تو دهن من و من را تهدید به طلاق کردی...
چقدر سخته موندن تو زندگی کسی که بودن و نبودت واسش فرقی نداره...
تو شاه نشین قلب من بودی ولی من غلام درگاهتم نیستم...
خیلی حالم را بد می کنی...
خیلی وقتی هر دفعه حرف از طلاق می زنی...
ای کاش بمیرم قبل اینکه ازم جدا شی...
راحله میدونی؟؟؟
نمیخوام قبر دیروز و دو روز پیش را بشکافم...
ولی میدونی دلی را شکستی که قبل این شکستگی داشت...
حال من عاشق به کی بجز تو بستگی داشت...؟؟؟
گذشتم از تو ،گذشتم از خطای تو تا یه بار دیگه یادت بیاد و یادت بمونه چقدر دوست دارم...
گذشتم از خطای تو تا باز هم کنارت باشم...
ازت میگذرم تا بمونم ،تا بمونی ،تا ابد...
اینجا خونه ماست و من می خوام بهت درس زندگی بدم....
قرار نیست همش قربون تصدقت بشم و تو هر غلطی دلت خواست بکنی...
تو خیانت را به هم خوابی با دیگری میبینی و من تو این میبینم که وقتی داری با یه مرد نامحرم حرف میزنی یادت بره شوهرت هنوز زندس...
بوی خیانت میدی وقتی دیشب تو اوج ناراحتیم به جای اینکه بگی بمون میگی هر طور راحتی ،بریم طلاق بگیریم...
این یعنی خیانت ،وقتی دلت نمی خواد با من باشی و نتیجش میشه غلطی که کردی...
تو اوج اعتمادی که بهت داشتم ،عجب...
میدونی راحله از خودم خجالت می کشم که هنوز زندم ،از قلبم خجالت می کشم...
باهاش بازی شد ،زخمی شد ،سوخت و شکست ،اما به طریقی هنوز کار می کنه...
خاک تو سر من با این قلبم...
می دونی هر کدوممون با یه آهنگ لعنتی خاطره داریم ،من با اونی که تو به خاطر من گوش می دادی...
یادت میاد بهش؟؟؟دارم از صبح گوشش می دم و اشک میریزم...
می خونه"تو چشای تو یه جادوی خاصی هست ،تو نگاه تو انگار یه احساسی هست ،غم دنیا را فذاموش می کنم وقتی به تو نگاه می کنم ،تو همه عمر مثل تو را ندیدم ،یه جورایی خاطرت عزیزه عزیزم ،از دیدن تو سیر نمیشه چشم من ،به تو نگاه می کنم ،وقتی که نزدیکم به تو انگار ،دلم می لرزه هر دفعه صد بار ،واسه حسی که به تو دارم ،به تو نگاه می کنم و...."
موندم تو که این شعر را واسم می خوندی چی شد وقتی با یه بی شرف دل میدادی و قلوه می گرفتی یادت نبود به این حرفا ،یادت نبود به من ،یادت نبود به شوهرت...
بیا یه بازی کنیم با هم ،از این به بعد تو پاکتای سیگار منا بشمار ،منم تعداد مردای غریبه و کثافتی که شمارشون رو گوشیته ،چطوره ؟خوبه نه؟خوش می گذره ،از حمیدی هم شروع میکنیم ،کوتوله کون قُر ،چطوره؟؟؟
چقدر سیلی باید به خودم بزنم تا بزرگ شم ،تا بفهمم به کی باید اعتماد کرد به کی نباید ...
یه نفر هست که میدونم میشنوه درد دلامو....
میگیره دستمو آروم همیشه داره هوامو....
یه نفر هست که امیدم رو نمیذاره بمیره....
شب و روز عشق زمین شد تووی این سینه اسیره....
وقتی دلدادی میفهمی عاشقی دردی قشنگه....
دور خونه ی عزیزت وقتی میگردی قشنگه....
نمیذاره پا بذاره روی چشمای تو بارون....
پشت تو کوه میبینی وقتی پر میکشی با اون....
پر میکشی با اون....
و اون یه نفر توئی راحله جونم....
کنارت نبودم حواسم بهت بود...
از عمق وجودم حواسم بهت بود...
همیشه برای تو دلتنگ بودم...
تو اون لحظه هایی که کمرنگ بودم...
حواسم بهت بود...
حواسم بهت بود که غمگین نباشی ،که از غم نپاشی...
حواسم بهت بود که قلبت نلرزه ،که اشکت نلغزه ،حواسم بهت بود...
وای بر من اگه حالا که هستی بخواد دلت بلرزه...
چقدر گریه کردم...
چقدر غصه خوردم...
کنارت نبودم ،برای تو مُردم...
تو روزای دوری حواسم بهت بود...
همیشه یه جوری حواسم بهت بود...
روزی تموم میشه شرمندگی های من در برابر تو...
زود تر برگردون راحله من را به من...
یه نفر اومده یه حرفی زده....
شوهرت ناراحته از اون حرف....
هییییسسسسسس....
هیچی نگو....
تو این مواقع فقط باید همراه باشی....
خیلی عصابم ازت خورده....
ولی اومدم اینجا تا تو خونه خودمون بهت بگم....
فقط با حرفای نسنجیده کار دشمناتا راحت نکن....
خیلی مهمه ذهنیت هر کس نسبت به همسرش....
تو دلت با من باشه....
هر کی هر چی می خواد بگه....
تو همون راحله منی....
پاک و نجیب....
که همیشه عاشقش بودم....
راحله....
تو دنیای منی....
به بهاری که گذشت و به دل و جان سوگند
به وفای تو و بر هر گل و ریحان سوگند
از همان روز که دیدم تو و زانو زده ام
دیده ام خون شد و بر این تن بی جان سوگند
نقش شعر من و حافظ همه چشمان تو بود
به همان چشم و لب و حال پریشان سوگند
همه گویند که روزی بروم از بر دوست
من که جایی نروم بر می و مستان سوگند
من که افتاده به چاهت شده ام ،حضرت دوست
به همان پیروهن پاره زِ گرگان سوگند
تازه دیدم من و دل هر دو گرفتار توئیم
به همان دیده بی یوسف کنعان سوگند
طُره موی تو در بند و چنانم انداخت
که رهایی نتوانم ،به یزدان سوگند
گفته بودی که در این خلوت و دندان گیرم
دلبرا دست خودم نیست ،به قرآن سوگند
همه سال و مه من را تو خود می دانی
مست روی تو شدم بر لب عطشان سوگند
گرچه هرگز نبُدَم شاه شب قصه تو
من غلامم به در خانه ات ای خان ،سوگند
شعر از علی طاهری