ای کاش بر می گشت به یک سال پیش به بهترین روزای زندگیم
از یه اشتباه شروع شد شاید...
ولی از نظز من یه گناه بزرگ بود...
دلم می خواست راجع بهش حرف بزنم...
دلم می خواست صحبت کنم در رابطه با اون...
دلم می خواست خودم را خالی کنم...
اینقدر بگم که دیگه خودمم خسته شم...
هزار بار بگم و بگم و بگم تا شاید آروم بگیرم...
نمی خواستم از دستت بدم...
تو روزی بهترین فرد تو زندگی من بودی...
محترم ترین فرد ،لایق ترین فرد برای اینکه در کنارش پیر شم...
تو روزی همه دنیای من بودی...
نمی خواستم دوست نداشته باشم...
فقط می خواستم اینقدر بگم تا خالی شم و تو در جبران کارت فقط بیشتر به من نزدیک بشی تا خیالم راحت باشه فقط مال منی...
ولی تو ،تو فقط هر دفعه زدی تو دهن من و من را تهدید به طلاق کردی...
چقدر سخته موندن تو زندگی کسی که بودن و نبودت واسش فرقی نداره...
تو شاه نشین قلب من بودی ولی من غلام درگاهتم نیستم...
خیلی حالم را بد می کنی...
خیلی وقتی هر دفعه حرف از طلاق می زنی...
ای کاش بمیرم قبل اینکه ازم جدا شی...