ببخشید بانوی من ،خیلی باهات حرف داشتم ولی امروز تا حالا فرصت نشد واست بنویسم....
دیروز رفتم اصفهان فقط واسه یک روز ،ولی تو فراقت رسماً داشتم جون میدادم....
میگفتم غم دنیاست وقتی عشقت دور از اینجاست....
غم دنیاست وقتی که نیست و دل بی رمق و روحت پیشش اونجاست....
یه قول بهم بده....
روزی که بهت رسیدم ،هیچ وقت ازم دور نشو....
تا چند روز پیش وقتی می خواستم تداوم دوست داشتنت و حضورت تو قلبم را توضیح بدم نفس کشیدن را مثال می زدم واست....
نفس کشیدن ،آروم ،بی صدا ،همیشگی....
ولی از امروز به بعد تداوُم دوست داشتنت و سوختن واست را به گریه کردنم تشبیه می کنم....
به اشک هایی که واست می ریزم ،آروم ،بی صدا ،همیشگی....
یه لحظه اگه قطع می شد کمی کار می کردم خوب بود....
جانم فدات راحله.................................
اینقدر جون می کنم تا در به سویم باز کنی ،اینقدر سر خدا فریاد می کشم تا من را لایق تو و تو را بهم هدیه کنه ،راحله ،راحله راحله....
خوب به چشمات نگاه کردم....
از نزدیک....
اونقدر نزدیک که گرمای نفسهات دستام را گرم کرد یادته؟؟؟....
دست هم را گرفتیم....
از ته دل دستات را فشُردم....
از ته دل دستات را بو کردم....
از ته دل دستات را بوسیدم....
از ته دل اشک ریختم....
از ته دل صدات زدم راحله....
و الان می تونم از تک تک لحظه های شبی که گذشت یک رمان بنویسم....
ولی گذشت....
الان در حسرت شبی که گذشت ،ثانیه ها را برای تکرار دوبارش میشارم....
و سوگند به نامت راحله که میدونم بازم تکرار میشه....
و قسم به نگاه مهربونت خدا مهربون ترینه....
و مارا به هم می رسونه....
جانم فدات رویای شیرین نزدیک من....
یه شناسنامه از جنس کاغذ میشه نشونه میلاد تنت....
روزی که گریه کردن تو لبخند به لب همه نشوند....
تولدی که من را هم بهونه ای بود واسه بیشتر داشتنت....
اما واسه من هر روز روز میلاد توئه راحله....
واسه اینکه هر روزم پره از خاطرات تو....
و حالا با تبسمی همراه با حسرت اینکه امروز نمیتونم تو آغوشم بگیرمت....