سحر نزدیک است
پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ق.ظ
خوب به چشمات نگاه کردم....
از نزدیک....
اونقدر نزدیک که گرمای نفسهات دستام را گرم کرد یادته؟؟؟....
دست هم را گرفتیم....
از ته دل دستات را فشُردم....
از ته دل دستات را بو کردم....
از ته دل دستات را بوسیدم....
از ته دل اشک ریختم....
از ته دل صدات زدم راحله....
و الان می تونم از تک تک لحظه های شبی که گذشت یک رمان بنویسم....
ولی گذشت....
الان در حسرت شبی که گذشت ،ثانیه ها را برای تکرار دوبارش میشارم....
و سوگند به نامت راحله که میدونم بازم تکرار میشه....
و قسم به نگاه مهربونت خدا مهربون ترینه....
و مارا به هم می رسونه....
جانم فدات رویای شیرین نزدیک من....
۹۴/۱۲/۲۰