![](//bayanbox.ir/view/4338963077687640074/uc-aylarda-okunacak-dua2.jpg)
اتفاقی که این چند روز داره میوفته اینه...
خوب خیلی سعی کردم راستی راستی نفرینت کنم...
از ته قلب...
اما نشد...
یعنی نخواستم که بشه...
کسی که دوسش داری را اگه نفرین کنی یعنی دوستش نداری...
پس نمیشه نفرینت کرد...
از روزی که پیام دادی که نه...
از فرداش کم و بیش نمازم را می خونم...
و تو قنوت و همین طور بعد از اون فقط دعا می کنم واسه خوشبختیت و دعا می کنم خدا کمکت کنه درست تصمیم بگیری...
درست فکر کنی...
و طوری زندگی کنی که در شعن و منزلتته...
نه طوری که خودتم هم حالت بهم بخوره از اینکه بهش فکر کنی...
خیلی ازت ناراحتم...
و خیلی به تصمیماتی که میگیری بد بین...
فکر می کنم راه اشتباهی را پیش رو گرفتی...
به هر حال من فقط واست دعا می کنم که درست پیش ببری زندگیمونا...
خیلی حالم بده این روزها و خیلی دلما شکوندی...
کاری که بار ها و بارها کردی...
به خاطر داشتنت ،از دست ندادنت و دوباره به دست آوردنت همه کار کردم ولی ندیدی و نخواستی ببینی...
مهم نیست...
خلایق هر چی لایق...
من خستم فقط از دستت...
خیلی خستم...
خیلی خستم کردی با بچه بازیهات...
دوست دارم...
خیلی...
ولی ولت می کنم که خودت تصمیم بگیری...
فکر کنم دیگه اشک ها و زجه های من پیش تو اعتباری نداره...
هنوز اشک میریزم...
ولی اینبار آروم که تو صداشونا نشنوی...
خدا روزی بین من و تو قضاوت می کنه...
فقط امیدوارم دست ا زلج بازیهات برداری...
و بفهمی هنوز خیلی راه پیش رو داری....
و باید درست زندگی کنی...
هفته گذشته کلا از تو خونه نیومدم بیرون...
کمر را بدجور خورد کردی...
ذوق داشتم ذوقما کور کردی...
امید داشتم امیدما ناامید کردی...
دل سردم کردی از زندگی...
هیچ کدوم مهم نیست...
ولی راحله برو جلو آینه...
34 سالت به زودی تموم میشه...
بچه نیستی...
فقط درست زندگی کن...
و درست تصمیم بگیر...
و چشم رو حقایق زندگیت نبند لطفاً...
ممنون...
خستم...
خیلی حالم بده...