غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

سپاس خدایی را که مرا با غم او آشنا کرد...
روزی که به این خلوت آمدی و ندیدی سخنی تازه از دل خستم،بدان دیگر نمانده نفسی در سینه ام ،چون من تا آخر عمر برایت می نویسم...

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است



الان دو گلاس شراب دارم و تنها لبی کم هست که از جام اون بنوشم...
دو گلاس...
برای من...
و برای توئی که....
من فقط از جام لب تو می نوشم...
پس کجایی راحیل من...
چرا نیستی؟؟؟
چرا از جام لبت شراب به لب های تشنه علی نمیریزی؟؟؟
حالا فقط تو کمی...

علی طاهری
۲۹ آبان ۹۶ ، ۰۴:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



کاش اول کار تعریفمون را از خوشبختی مشخص می کردیم...

ممکنه سالها دنبالش بگردیم درحالی که خوشبخت بودیم و نمی دونستیم...

و بدتر از اون اینکه خوشبختی را به امید پیدا کردن خوشبختی از دست بدیم...

مثل کاری که با خودت و من کردی...

علی طاهری
۲۸ آبان ۹۶ ، ۰۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


چرا بَرَم نمانده رفتی؟؟؟
به سوز غَم نشانده رفتی؟؟؟
به سوز غَم نشانده رفتی ؟؟؟؟
راحله...
مرا به سوز غم نشانده ،رفتی....
علی طاهری
۲۷ آبان ۹۶ ، ۰۳:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


خسته شدم از بس با خودم تنهام...

خسته شدم از بس باهات حرف زدم و جواب نشنیدم...

راحله خسته شدم از نبودنت...


علی طاهری
۲۳ آبان ۹۶ ، ۰۴:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


you won't ever have to worry

you won't ever have to cry

because I'm crying

and

you won't ever have to cry

....

علی طاهری
۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو که یک به یک تمام قول هایی که به من داده بودی را داری زیر پا میذاری...

داری نابودم می کنی...

مگه من و تو به هم قول نداده بودیم آبروی هم را نبریم و همدیگه را بعد طلاق خراب نکنیم...

حالا عکس پروفایلت را میزاری که تلخ ترین خوراکی دنیا خوردن گول ظاهر آدم هاست؟؟؟؟

من ظاهر ساز بودم راحله جون؟؟؟

راحله؟؟؟؟

اینجا خونمونه...

فقط منم و تو...

یه لحظه بشین فکر کن ببین غیر از جلب رضایت خانوادت ،غیر از لج و لج بازی ،غیر از بچه بازی و به سخره گرفتن زندگی از جانب تو دلیلی داشت طلاق گرفتن تو...؟؟؟

اینجا فقط منم و تو...

تو واقعاً التماسای من را که جدا نشیم و از اول زندگی مون را بسازیم یادت نیست؟؟؟

راحله واقعا یادت نیست؟؟؟

واقعا یادت نمیاد تو راه رفشنجان که می رفتیم چطور من مرد اشک میریختم و التماس تو می کردم؟؟؟؟

واقعا یادت نیست که با چه بی رحمی از کنار زجه هام می گذشتی؟؟؟

راحله جون چرا؟؟؟

فقط بگو چرا اینقدر فراموش کاری؟؟؟

لطف کن یه کاری برام بکن...

یه وقت که با مادرت تنها بودی سلام من را بهش برسون...

بگو مادر...

همون علی که به پشت وانه تو به مادر خودش پشت کرد و تو پشتش را خالی کردی و در جواب حرفش که گفت مادر تورا خدا نذار این زندگی از هم بپاشه گفتی نه علی اقا دیگه فایده نداره ،اون روزایی که من می خواستم ازش جدا شم به پهنای صورتش اشک میریخت و التماس می کرد که این اتفاق نیوفته و اگه راضی به طلاق شد به این خاطر بود که می گفت من زندان بان نیستم راحله و نمی خوام تو را تو زندگی خودم زندانی کنم ولی التماست می کنم نرو بمون من همه چیزا به خاطرت عوض می کنم...

بهش بگو که حتی جلوت زانو زدم....

بهش بگو که تو راه رفسنجان دستت را فشار میدادم و زجه می زدم...

بهش بگو...

به همون مادری که روز طلاق 4 بار زنگ زد ببینه تموم شده یا نه بگو وقتی دیگران ازش می پرسن چی شد قسم دروغ نخوره که خبر نداشته و راحله کار خودش را می کنه...

این حرف ها به گوش من می رسه و فقط واگذار می کنم به خدا...

بهش بگو این حرف را که دفعه بعد نگه علی اگه زنشا دوست داشت طلاق نمیداد...

بهش بگو که بدونه و یادش بیاد که همشون جلو این جریان سکوت کردن و بدبخت شدن من و تو را به تماشا نشستن...

بگو که بدونن چشم دوختم که....

چند روز پیش گفتی تو این مدت خیلی درد و سختی کشیدی بعد رفتن من...

می دونم که دروغ میگی...

و میدونم که اصولاً نمیدونی درد یعنی چی...

چون هنوز قلبت تیر نکشیده...

چون هنوز شب زنده داری نکشیدی...

چون مثل من سوی چشمات کم نشده مجبو شی هفته ای دوبار بری دکتر و هیچ دکتری نتونه کمکت کنه...

فقط بهت بگن کمتر گریه کن تا بیناییتا از دست ندادی...

هنوز مثل من درد نکشیدی راحله خانوم...

راستی گفته بودم عکس پرونده قطور چشمام را واست می فرستم...

یادم رفت...

حتماً این کارا می کنم که بفهمی درد یعنی چی؟؟؟

که بفهمی چه کار باهام کردی...

که دفعه بعد اگه کسی اومد راجع به من باهات حرف بزنه خیلی چیزا را روت نشه بگی...

مثلاً در نیای به جواد بگی تو و علی که پشت سر من فحش دادی...

من فیلم محمد جواد را که راجع به این موضوع باهاش حرف زدم و اون موقه فقط من بودم و اون واست فرستادم که حقیقتا بفهمی ...

اون موقع تو هنوز رو توهم خودت پا فشاری می کنی...

خیلی حرف دارم باهات راحله...

ولی واقعا حالم داره به هم می خوره...

از خودم...

از وقتی که می ذارم برای حرف زدن با زنی که در گوشش را گرفته که نشنوه...

و چشماشا بسته که نبینه حقیقت زندگی خودش را...

ما غلط کردیم که ازدواج کردیم...

ولی گه بزرگتری خوردیم طلاق گرفتیم...

چون اگه به واسطه ازدواج خیلی چیزا را از دیت داده بودیم حداقل هم دیگه را داشتیم...

الان هیچی نداریم...

هیچی...

مسئولیت ازدواجمون را باید قبول می کردیم...

نه اینکه فرار کنیم...

لطف کن اگه پیغامم را خوندی نیا دوباره تو تلگرام راجع بهش غُر بزن به من...

پیام خواستی بدی بعدا بده...

هر وقت دلت تنگ شد...

یا خواستی احوالی بپرسی...

اما جواب حرف های امروز من را نده ...

من واقعا حالم از اونی که تو میدونی بدتره راحله...

تا امروز نفرینت نکردم...

و امیدوارم کاری که با من کردی سرت نیاد...

چون مطمئنم له میشی...

مواظب خودت باش یار بیگانه نواز من....


علی طاهری
۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


سلام...

عزیز دل خستم....

سلام...

گفته بودم وقتی پیام نذارم ،یا مُردم یا تو سفر بودم و دست رسی نداشتم...

پس اگه این چند روز اومدی و ندیدی خبری از دل تنگم...

دو دلیل بیشتر نداشته...

که گفتم...

الهی به فدای نگاه نافذ تو...

کجایی عزیز دل علی؟؟؟

الهی من بمیرم که الان کنارم نیستی...

من بیتابتم...

خستم راحله...

الان فقط تو را می خوام...

علی طاهری
۱۳ آبان ۹۶ ، ۰۹:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


حافظم از تو بهتر کار می کنه...
مثلا خوب یادم میاد که قول دادی اگه شرایط را به خاطرت عوض کنم بر می گردی...
مثلا خوب یادمه که تو تلگرام در جواب حرف های من گفتی قبول داری که بهم بد کردی...
خیلی چیزا یادم میاد...
ولی انکار می کنی...
من بی تو دارم زجر می کشم و تو...
پیلم میدی که تا میتونی از زندگیت لذت ببر...
موندم چطور با غمی که تو دلم کاشتی شاد باشم...
و موندم تو چطور میتونی بعد جفایی که به من کردی شادی کنی...
هنور هم اعتقادم را به خدا از دست ندادم...
و میدونم که خدا هست...
و میدونم که خدا میبینه...
راحله عزیز تر از جانم...
هنوز تنها و تنها به امید اومدنت تلاش می کنم تا زندگی را که تو می خواستی برات بسازم...
هنوز تنها چیزی که بهم آرامش میده تصور لمس موهاته...
قرار بود بزاری برام بلند بشن...
یادته؟؟؟
موهای تو هنوز هم دارن رشد میکنن...
ولی این قامت منه که هر روز کوتاه تر و خمیده تر میشه...
به برکت ظلمی که بهم کردی...
هر چند تو زندگیم با تو اشتباهات زیادی ازم سر زد...
ولی این کار تو حقم نبود...
من هنوز معتقدم...
و هنوز امید دارم...
و نمیذارم شیطانی که تو را تسخیر کرده از زبون تو من را نا امید کنه...
آره همون اهریمنی که من و تو را از هم جدا کرد...
و باعث شد یادت بره به خاطر به دست آوردن تو چه پلهایی شکست...
و چه طوفان هایی به پا شد...
همون شیطانی که بارها حضورش را بهت تذکر دادم...
ولی اینقدر به تو نزدیک شده بود که ندیدیش...
برات دعا می کنم راحله...
و هر چقدر از من متنفر باشی در ازای اون عشق نثارت می کنم....
و می دونم...
و مطمئنم صدای زمزمه محبتی که بهت دارم را هر لحظه می شنوی...
شک ندارم که وقتی با خودت خلوت می کنی...
و کسی نیست که جلوش بخوای منا خراب کنی...
دلت برام تنگ میشه...
همون طور که من بی تابتم...
محال ممکنه غیر از این باشه...
و برام مهم نیست چی بگی...
دل به دل راه داره...
این قانون خلقته...
و غیر از این  نمیتونه باشه...
مواظب خودت باش...
علی طاهری
۰۴ آبان ۹۶ ، ۰۹:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر