یار بیگانه نواز من
تو که یک به یک تمام قول هایی که به من داده بودی را داری زیر پا میذاری...
داری نابودم می کنی...
مگه من و تو به هم قول نداده بودیم آبروی هم را نبریم و همدیگه را بعد طلاق خراب نکنیم...
حالا عکس پروفایلت را میزاری که تلخ ترین خوراکی دنیا خوردن گول ظاهر آدم هاست؟؟؟؟
من ظاهر ساز بودم راحله جون؟؟؟
راحله؟؟؟؟
اینجا خونمونه...
فقط منم و تو...
یه لحظه بشین فکر کن ببین غیر از جلب رضایت خانوادت ،غیر از لج و لج بازی ،غیر از بچه بازی و به سخره گرفتن زندگی از جانب تو دلیلی داشت طلاق گرفتن تو...؟؟؟
اینجا فقط منم و تو...
تو واقعاً التماسای من را که جدا نشیم و از اول زندگی مون را بسازیم یادت نیست؟؟؟
راحله واقعا یادت نیست؟؟؟
واقعا یادت نمیاد تو راه رفشنجان که می رفتیم چطور من مرد اشک میریختم و التماس تو می کردم؟؟؟؟
واقعا یادت نیست که با چه بی رحمی از کنار زجه هام می گذشتی؟؟؟
راحله جون چرا؟؟؟
فقط بگو چرا اینقدر فراموش کاری؟؟؟
لطف کن یه کاری برام بکن...
یه وقت که با مادرت تنها بودی سلام من را بهش برسون...
بگو مادر...
همون علی که به پشت وانه تو به مادر خودش پشت کرد و تو پشتش را خالی کردی و در جواب حرفش که گفت مادر تورا خدا نذار این زندگی از هم بپاشه گفتی نه علی اقا دیگه فایده نداره ،اون روزایی که من می خواستم ازش جدا شم به پهنای صورتش اشک میریخت و التماس می کرد که این اتفاق نیوفته و اگه راضی به طلاق شد به این خاطر بود که می گفت من زندان بان نیستم راحله و نمی خوام تو را تو زندگی خودم زندانی کنم ولی التماست می کنم نرو بمون من همه چیزا به خاطرت عوض می کنم...
بهش بگو که حتی جلوت زانو زدم....
بهش بگو که تو راه رفسنجان دستت را فشار میدادم و زجه می زدم...
بهش بگو...
به همون مادری که روز طلاق 4 بار زنگ زد ببینه تموم شده یا نه بگو وقتی دیگران ازش می پرسن چی شد قسم دروغ نخوره که خبر نداشته و راحله کار خودش را می کنه...
این حرف ها به گوش من می رسه و فقط واگذار می کنم به خدا...
بهش بگو این حرف را که دفعه بعد نگه علی اگه زنشا دوست داشت طلاق نمیداد...
بهش بگو که بدونه و یادش بیاد که همشون جلو این جریان سکوت کردن و بدبخت شدن من و تو را به تماشا نشستن...
بگو که بدونن چشم دوختم که....
چند روز پیش گفتی تو این مدت خیلی درد و سختی کشیدی بعد رفتن من...
می دونم که دروغ میگی...
و میدونم که اصولاً نمیدونی درد یعنی چی...
چون هنوز قلبت تیر نکشیده...
چون هنوز شب زنده داری نکشیدی...
چون مثل من سوی چشمات کم نشده مجبو شی هفته ای دوبار بری دکتر و هیچ دکتری نتونه کمکت کنه...
فقط بهت بگن کمتر گریه کن تا بیناییتا از دست ندادی...
هنوز مثل من درد نکشیدی راحله خانوم...
راستی گفته بودم عکس پرونده قطور چشمام را واست می فرستم...
یادم رفت...
حتماً این کارا می کنم که بفهمی درد یعنی چی؟؟؟
که بفهمی چه کار باهام کردی...
که دفعه بعد اگه کسی اومد راجع به من باهات حرف بزنه خیلی چیزا را روت نشه بگی...
مثلاً در نیای به جواد بگی تو و علی که پشت سر من فحش دادی...
من فیلم محمد جواد را که راجع به این موضوع باهاش حرف زدم و اون موقه فقط من بودم و اون واست فرستادم که حقیقتا بفهمی ...
اون موقع تو هنوز رو توهم خودت پا فشاری می کنی...
خیلی حرف دارم باهات راحله...
ولی واقعا حالم داره به هم می خوره...
از خودم...
از وقتی که می ذارم برای حرف زدن با زنی که در گوشش را گرفته که نشنوه...
و چشماشا بسته که نبینه حقیقت زندگی خودش را...
ما غلط کردیم که ازدواج کردیم...
ولی گه بزرگتری خوردیم طلاق گرفتیم...
چون اگه به واسطه ازدواج خیلی چیزا را از دیت داده بودیم حداقل هم دیگه را داشتیم...
الان هیچی نداریم...
هیچی...
مسئولیت ازدواجمون را باید قبول می کردیم...
نه اینکه فرار کنیم...
لطف کن اگه پیغامم را خوندی نیا دوباره تو تلگرام راجع بهش غُر بزن به من...
پیام خواستی بدی بعدا بده...
هر وقت دلت تنگ شد...
یا خواستی احوالی بپرسی...
اما جواب حرف های امروز من را نده ...
من واقعا حالم از اونی که تو میدونی بدتره راحله...
تا امروز نفرینت نکردم...
و امیدوارم کاری که با من کردی سرت نیاد...
چون مطمئنم له میشی...
مواظب خودت باش یار بیگانه نواز من....