غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

سپاس خدایی را که مرا با غم او آشنا کرد...
روزی که به این خلوت آمدی و ندیدی سخنی تازه از دل خستم،بدان دیگر نمانده نفسی در سینه ام ،چون من تا آخر عمر برایت می نویسم...

۳۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است


سوزوندی زندگیما راحله....

سوزوندی...

تو اگه زندگی کن نبودی چرا گذاشتی به خاطرت همه چیزما ببازم...

تو اگه عاشق نبودی چرا گذاشتی عاشقت باشم...پتو اگه رفتنی بودی چرا منا به آغوشت بد عادت کردی..

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا این کارا باهام کردی؟؟؟؟

چراااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو که عهد شکن بودی چرا عهد بستی...

راحله کجا ببرم درد دلما؟؟؟

کجا ببرم آهماااااا؟؟؟

کجا ببرم دل زارماااااا؟؟؟؟

چرا نیستی؟؟؟

چرا برنمیگردی؟؟؟؟

چرا نمیفهمی؟؟؟

چرا درکم نمیکنی؟؟؟

چرا یادت میره همه چیزمی؟؟؟

چرا یادت میره؟؟؟

چرا این قدر بی وفایییییییی؟؟؟

چرا صداما نمیشنوی راحلهههههههههههههه؟؟؟؟


علی طاهری
۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۴:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


به غربت شبهام رحم کن راحله....

بی تو نمی خوام...

هیچ چیزا نمی خوام...

علی طاهری
۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۴:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



گفته بودی عاشقم هستی ولی...

انگار نه...

علی طاهری
۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


چیزی نمونده که برای همیشه بفرستیم گوشه قبرستون...

بم رحم کن...

بفهم که کاری که داری باهام میکنی زیادی سنگینه واسه علی...

به خدا حقم نیست...

داری دست به قتل من میزنی...

برای همیشه...

وقت داره تموم میشه...

عده که تموم بشه عمراً نمیذارن دوباره عقد کنیم...

بم رحم کن...

به مردی که همه چیزشا به خاطر تو از دست داده...

خط نکش رو عمر و جوونیم...

خواهش می کنم...

علی طاهری
۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۶:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


گفته بودم فقط تو آغوش تو خوابم می بره...

باور نکردی...

رفتی...

حالا کجایی که ببینی بی خوابی هر شبما...؟؟؟

فراموش کردم قراره نباشی...

هنوز به اومدنت امید دارم...

دروغ میگی که منا نمی خوای...

دروغ گوی خوشگل من...

با همه دروغ گوییت دوست دارم...

هر کارم کنی ما مال همیم...

قهر کردی؟؟؟

رفتی؟؟؟

منتا می کشم ،برت می گردونم بالاخره یه روز...

من هنوز امید دارم...

دروغ گوی عزیز من...

بالاخره یه روز میای...

بالاخره یه شب دوباره آروم میگیرم تو آغوشت...

بالاخره یه  شب دوباره می خوابم آروم...

علی طاهری
۲۶ مهر ۹۶ ، ۰۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من نمی دونم جه کار کنم تو این حالی که دارم...

ای کاش لااقل یه قرص برای بی قراری...

ای کاش یه دارو برای بی قراری های من وجود داشت راحله...

علی طاهری
۲۶ مهر ۹۶ ، ۰۲:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


عشق یعنی همه بفهمن برای اون چه کردی...

ولی خودش ندونه...

یعنی خودشش نخواد که بدونه...

علی طاهری
۲۵ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام...

فقط بدون وقتی پیام نمیذارم که یا مرده باشم...

یا تو سفر کاری و دسترسی و وقت نداشته باشم...

مثل این چند روز...

امروز اومدم...

و فردا ساعت 4 صبح دوباره میرم...

هر چند اگه دلت با من باشه هر لحظه ،هر لحظه میشنوی صداما که دارم باهات حرف می زنم...

عزیز دل خیلی خیلی خیلی خستم...

علی طاهری
۲۵ مهر ۹۶ ، ۲۳:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


باید با هم حرف بزنیم...

رو در رو...

زانو به زانو...

به نظر من همه چیز قابل حله...

کمی وقت می خواد...

بزار به داد زندگیمون برسیم...

خسته شدم از تکرار این حرف...

شیشه شکسته شکسته قبول...

من شیشه زندگیمونا عوض می کنم...

همه چیز تازه میشه...

همون طور که تو  می خوای...

من خستم...

بم رحم کن...

راحله...



علی طاهری
۲۱ مهر ۹۶ ، ۰۳:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...



علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۵:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


واقعاً نمیشنوی صدای فریاد من را...؟؟؟
واقعاً وقتی تو غمت به سینه می کوبم نمیشنوی...؟؟؟
خانوم راحله...
دارم سرت فریاد میزنم...
دارم تو سینه می کوبم...
من تو را چشم در راهم...
لج بازی را بذار کنار...
فرصتی نداریم...
علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۴:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


به چه زبونی ازت بخوام؟؟؟

ناموسما بهم برگردون...

چیزی که دزدیدی مال تو نیست...

مال هیچ کس نیست...

متعلق به منه...

لطفا هستیما بهم برگردون...

علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۳:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من برای دوباره به آغوش کشیدنت آماده ام...

تو هم برای دل سپردن آماده شو...

بچه بازی و لج بازی را بزار کنار...

تموم کن ظلمت شب هاما...

بزار به داد زندگیمون برسیم...

علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


عکس پروفایلی که دیروز گذاشته بودی نظرم را جلب کرد...

گفتم اگه منظورت به خودت باشه که جای خوشحالی داره برای من...

و اگر منظورت به من باشه خیلی برام عجیبه که من هرچقدر روضه می خونم تو بر می گردی سر خونه اول و انگار واقعاً حافظت ضعیفه و یادت رفته به زور از من طلاق گرفتی و من راضی به این امر نبوده و چقدر التماست کردم که نری...

پس من قدر تو را می دونستم...

نه اینکه بعد رفتنت یادم بیاد دلتنگت بشم...

یادم هست که یه شب قبل طلاقت با التماس بدن را می بوسیدم و میلیسیدم و اشک میریختم...

من خوب می دونستم که چه زجری می کشم بی تو...

اما تعجبم وقتی خیلی بیشتر شد که دیدم امروز اون عکس را برداشتی و حذف کردی...

داشتم کل روز به این فکر می کردم که چی باعث میشه اینقدر زود عوض شی...

نمی خوام بحث کنم...

فقط کاش الان کنارم بودی...



علی طاهری
۱۷ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


برگرد و تا ابد مهمان چشمانم باش...

عزیز دلم...

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۳:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



گفتی بعد یک هفته عادی میشه واسمون...

پس چرا نشُد؟؟؟

چرا همش دروغ گفتس بهم...

پس کی رود رسخ ماهت از نظرم...

تو بعد یه سال و نیم هم واسه من عادی نشدی...

هر وقت میدیدمت واسم تازگی داشتی...

یادت نرفته که ایشالا؟؟؟

همش دروغ گفتی...

واسه من هنوز نبودت نشده عادت...

یه روز ستاره های شب به تشهادت میدن تا صبح بیدار موندن هر شبم را...

گواهی میدن کم شدن سوی چشماما...

خدا هست...

خدا میبینه...

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۵:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تو بخواب...

منم تا شبح زجر می کشم تو غم نبودت...

دزدی شاخ و دُم نداره...

ناموسما دزدیدی...

راحت بخواب...

منم تا صبح تو سینم می کوبم تو غمت...

جای پات کنار پام خالیه...

خدایا نکنه واقعاً وجود نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



زنما می خوامممممممممممممممممممممممم....

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۳:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



چند روز بود تو مسافرت کاری بودم...

شهر به شهر و بیابان به بیابان...

ببخش که چند روز پست نذاشتم...

در به در تلاش برای بهتر کردن شرایط و به امید اونکه روزی برگردی...

اما راستش دلم خیلی گرفته...

می شُد تو باشی...

و تو کار و مسافرت های پیاپی همراهیم کنی...

راستش کار آزاد خیلی سختی داره...

و من تنها و خستم...

ازت خیلی ناراحتم که تو روزای سخت عهد شکستی...

توئی که حتی برای توضیح دادن به بقیه دلیلی قانع کننده نداری و داستان میبافی...

مثلاً در میای میگی به سمیه علی اقا حتی نمیذاشت من بچه هاما ببرم حمام...

چرا اینقدر دروغ میگی؟؟؟

من فقط گفتم جلو بچه هات لُخت مادر زاد نشو زشته...

خودتم قبول داری و اگر فکر می کردی کارت درسته میگفتی علی آقا حتی نمیذاشت من لخت مادر زاد بشم جلو پسرام...

من فقط گفتم شُرت پات باشه همین...

این میشه دلیل طلاق مومن خدا...

کار به گذشته ندارم...

ولی با وجود همه مخالفت های خانوادم برای زندگیم با تو و اصرار فاطمه برای برگشتنش من تصمیمما گرفته بودم و حتی اگه پیام هایی تو یک مقطع بین ما رد و بدل شده بود تصمیم گرفتم با همه اذیت ها و بی مهریت هات با تو باشم و وکیل گرفتم و در عرض یک ماه طلاقش دادم فاطمه را که فارق از همه کس و همه چیز با تو باشم...

ولی تو چون من بی کس بودم بهم پشت کردی...

راحله خانوم من جوونم تو اوج جوونیم زنما ازم گرفتی...

حلالت نمیکنم...

خیلی الان نیاز دارم زنم ،ناموسم ،عشقم کنارم بود...

خستم...

دلم می خواد به خانومم اروم بگیرم ولی تو به زور ازم گرفتیش و من حلالت نمیکنم...

کاش به جای دروغ گفتن به این و اون می گفتی علی آقا با اشک چشم منا طلاق داد...

کاش می گفتی حتی شب آخر تا صبح مناتو آغوش خودش گرفت...

کاش می گفتی روز قبل طلاق اشک میریخت و بدن من را می بوسید و میلیسید و زجه می زد...

کاش جرأت داشتی و اینا را می گفتی تا همون فامیلت جای من سیلی بهت بزنن که چطور این کارا با این مرد کردی...

راحله خانوم...

زن ثابقم ،بچه هام ،پدر و مادرم ،و همه خوشی هاما پات گذاشتم و تو به من پشت کردی ...

نمی بخشمت...

اگه می دونستم این کارا باهام می کنی حداقل بچه هاما نمیدادم به اون زن...

گفتم نرو...

روزای سخت زندگیمون رفت...

روزای خوش پیش رو مونه...

نموندی...

لج کردی...

بچه بازی کردی...

رفتی...

میگی با خانوادت بیا من اشتباهما تکرار نمی کنم...

ولی نمیدونی انسان مسئول تصمیماتشه و باید مسئولیت اون ها را قبول کنه...

من اگه خانوادم کلید خونشونا نمیدن من یکی از روش بزنم راحت برم و بیام و هر دفعه بهونه میارن نتیجه تصمیم مشترکمون و  البته به پیشنهاد شما بود که بدون اجازه اونا ازدواج کنیم و من الان اگه بی کسم به خاطر توئه و تو باید مسئولیتش را قبول کنی...

نه که فرار کنی ازش...

علی اگه تنها شد سر تو تنها شد...

و تو باز تنهاش گذاشتی...

به خاطر مشکلات که قابل حل بود ،مسائلی که من قبول کردم تغییر بدم ،شرایط مادی که قول دادم فراهم کنم واست...

ولی عهد شکستی...

راحله خسته شدم از بس از صبح تا شب باهات حرف زدم در حالیکه نیستی...

و از بس بی خوابی کشیدم تو شبایی که نیستی بغلت بگیرم...

دید چشمام کم شده...

چرا خد ارا در نظر نمیاری؟؟؟

زنما به نا حق ازم دزدیدی...

یا به من برش گردون...

یا .........

مواظب خودت باش و بدون خیلی دلم می خواد صداتا بشنوم...

ولی افسوس که به خواست آدمای دورت که حاظرم قسم بخورم واسشون مهم نیست تنها موندنت این شانسم ازم گرفتی...

جالب بود برام که خواهرت بعد اطلاع از تصمیمت برای جد اشدن از من هم به تو بیشتر محل میذاشت و هم به من...

اونا از من متنفر بودن؟؟؟

خدا ازشون متنفر باشه که اثباب جدایی ما شدن...

هم خانواده تو هم مال من...

ولی راحله...

عهد بسته بودی...

به خدا حلال نمیکنم و نمیبخشمت...

راحله...

خدا هست...

خدا میبینه...

علی طاهری
۱۳ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


گلوی امام حسین را خنجر شمر برید...

و گلوی من را غم بی وفایی تو...

به رگهای بریده گلوی حسین قسمت میدم...

به وامانده های وجود حقیرم رحم کن...

تاب دوریتا دیگه ندارم...

بیا دارم جون میدم...

برگرد...

علی طاهری
۱۰ مهر ۹۶ ، ۰۴:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تنهای من...

تنها ترم نکن...

علی طاهری
۰۹ مهر ۹۶ ، ۰۴:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


میگی خانوادم واسم نذر برداشتن...

شما زحمت نکش...

ولی خانوداه تو منم...

و قرار نیست هر کاری گفتی بگم چشم و نذر بر ندارم...

همه چیزما نذر چشمات کردم...

علی طاهری
۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


امروز رفتم بیرون...

سمت مراسم عزا...

مردم عزادار حسین بودن و من عزادار نبود نگارم...

مردم به طبل عزای حسین می کوبیدن و من به طبل عزای رفتن تو...

نمی دونم راحله تا کی می خوای ادامه بدی این بازی را...

ولی از خود حسین خواستم هر لحظه صدای عشق من را تو گوشت نجوا کنه...

نمیدونم ولی خیلی بی معرفتی...

برگرد تا نفس هست...

به حق حسین...

برگرد...

تا زندم برگرد...


علی طاهری
۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



آدم ها تا وقتی جوونن قُدن...

مثل شما...

دلت می خواد همه چیزا تجربه کنی...

حتی دیدین مرگ من را...

منی که عاشقتم...

التماسما میبینی...

تلاشما برای به دست آوردنت...

ولی باز هم بیشتر اشتباه میکنی که من را در به در کنی و بیچارگی و بدبختیما ببینی...

به کجا چنین شتابان؟؟؟

کمکم کن...

حالم خیلی بده...

ناموسما بهت به امانت سپردم...

روز طلاق همین حرفا بهت زدم...

بهم خیانت نکن...

ناموسما دست کسی نسپار...

راحله به خدا راضی نیستم ناموسما بهم برگردون...

علی طاهری
۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۶:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دو روزه دارم فکر می کنم چی بنویسم واست...

چی بگم به تو که اینقدر بی حساب و کتاب زندگی میکنی؟؟؟

فقط یه حرف بهت بزنم ،طلاقت از من حاصل دعا و سحری بود که خودتم حضورشا حس می کردی تو زندگیت...

به خاطر خودت رو حرفام فکر کن...

من دوست دارم در کنارت باشم و عاشق هم بمونیم...

خواهش می کنم به داد خودت و من برس....

فقط دوباره اشتباه نکن...

علی طاهری
۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




خودما به خاطر تو به آتیش دارم میزنم...

هستیم را به آتش نکش...

ناموسما دست کسی نده...

تو به من قول دادی اگه شرایطا تغییر بدم برمیگردی...

بهم خیانت نکن...

نابودم نکن...

زنما بهم برگردون...


علی طاهری
۰۵ مهر ۹۶ ، ۰۹:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



طعم شیرین لب هاش حقم بود...

خدا حقما پس بگیر از اونایی که ازم گرفتنش...

خدا میدونی که نمیبخشم...

خدا می دونی که حلال نکردم و نمیکنم...

حقما می خوام...

زنما می خوام...

آرام جانما می خوام...

خدااااااااا من نمی بخشم....

علی طاهری
۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



به خداحافظی تلخ تو سوگند نشُد...

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...

هرچی هم بگی باور ندارم که دلت جایی گیر نیست...

مطمئنم که من میسوزم و روزی با دیگری میبینمت...

با من چه کردی.......؟؟؟؟

علی طاهری
۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۳:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



هنوزم همونم...

کمی مبتلا تر...

هنوزم همونی...

فقط بی وفا تر...

علی طاهری
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۶:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



از خونمم گذشتی...

تو کی هستی؟؟؟

علی طاهری
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



فقط یه سوال دارم


چرا؟؟؟

علی طاهری
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۶:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو واقعا از هر چی سنگه سنگتری...

از هر چی ستمکاره ستکمکار تری...

من خون دادم پای این نوشته ها که چی ؟؟؟

که تو هیچ وقت بهشون پشت نکنی...

نه اینکه بزاریشون و بری...

بی معرفت من می رفتم درمونگاه خون میدادم تو شیشه یا دستم را زخمی می کردم پای نوشتم خون بریزم که بریزیش دور؟؟؟؟

هر شب من باید یه چیز تازه از تو ببینم عصابم بریزه به هم؟؟؟

پاک کردن عکس های مشترکمون تو مهمونی ها بس نبود ؟؟؟

خون مردی که دوست داره را هم دور میریزی؟؟؟

خدا به دادت برسه که اینقدر راحت دل میشکنی راحله ،خدا به دادت برسه...

به خدا دعا می کنم خدا به دادت برسه...

خدا به دادت برسه که دوباره امشب کمرم را شکستی...

دنیا دار مکافاته عزیزم...

اینقدر بی حساب کتاب نیست که توهر کار دلت می خواد با من می کنی...

خدا به دادت برسه...

خیلی کم لطفی...

من دارم خودما به آب و آتیش می زنم شرایطا فراهم کنم که تو خودت برگردی...

تو هی دل بشکون....

بیچاره تو ،بیچاره دل من...

نمی بخشمت...

علی طاهری
۰۱ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر