غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

سپاس خدایی را که مرا با غم او آشنا کرد...
روزی که به این خلوت آمدی و ندیدی سخنی تازه از دل خستم،بدان دیگر نمانده نفسی در سینه ام ،چون من تا آخر عمر برایت می نویسم...

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است


امیدوارم اونقدر معرفت داشته باشی که حرفایی که تو خونه میزنما به کسی نشون ندی...

مخصوصاً مشاورت...

چون اینجا حریم خصوصی منه...

و راضی نیستم کسی جز تو وارد حریمم بشه...

دیشب قرار بود مهمون آغوشت باشم...

تو دعوتم کرده بودی...

ولی درا باز نکردی رو مهمونت...

تا صبح چندین بار به هوای اینکه کنارمی بیدار شدم...

تو نبودی...

جای تو متکا بود...

و قاب عکست...

خیلی تعجب میکنم ازت...

که چه ساده خط کشیدی به عشق ریشه داری که بین ما بود...

در عرض چند دقیقه....

و تردید ندارم که با عباسلو زندگی نمیکنی...

چون در شأنت نیست...

و مطمئنم پشیمون میشی از اینکه ولم کردی...

اما راحله عزیز تر از جانم...

چرا اینقدر بد رفتی اینبار؟؟؟

چرا اینقدر با بی رحمی...؟؟؟

چرا اینقدر با سنگ دلی...

دو روز قبل قرار ملاقاتت با من؟؟؟

خدا را خوش میاد؟؟؟

نمیتونی یک راه واسه خودت معلوم کنی تو زندگیت و تو اون راه ثابت قدم باشی....؟؟؟

ما به پیشنهاد تو با هم دوست شدیم دوباره....

مگه نه؟؟؟

ما قرار بود اردیبهشت بریم گرجستان بگردیم....

قرار بود الان کنار هم باشیم...

چرا اینقدر با دل من بازی کردی و رفتی؟؟؟

چرا صدای خدا را نمیشنوی که فریادش به آسمون بلند شده از دست بی وفایی های تو....

چرا آخه چرا؟؟؟

مشاورت مگه تو خلوت ما بوده و دیده که چقدر ما به هم مشتاقیم؟؟؟

مگه دیده که اظهار نظر اونا میذاری سر لوحه زندگیت و منا یک عمر تو حسرت عشقم تنها میذاری؟؟؟

راحله اینبار بیش از هر دفعه دیگه بد کردی...

بد کردی...

بد کردی...

بد کردی...

تکرار می کنم راضی نیستم پای کسی را به حریم خصوصیم بکشونی...

راضی نیستم کسی ببینه حرف های منا اینجا...

غیر از تو...

علی طاهری
۲۳ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


یادت میاد؟

بندر چی بهت گفتم؟؟؟

گفتم بهت ازت میترسم...

گفتی چرا ؟؟؟

گفتم میترسم روزی کاری کنی باهام که دیگه نتونم رو زانوم وایسم...

میترسم کاری کنی که دیگه کمرم را نتونم راست بگیرم...

گفتی میترسم ازت...

می ترسم واهس همیشه نابودم کنی...


علی طاهری
۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


خدا اونقدر عوضی نیست که بزاره تو هر بلایی دلت خواست سر من بیاری....

بابا ندارم...

مامان ندارم...

کس و کار ندارم...

درست...

ولی هنوز خدا ما دارم...

شکایتت را به خدا کردم...

انشاالله که دست کسی نمیذاره به ناموس من برسه...

خدا بهترین محافظه...

و تو دزد زندگیم...

و قاتل لحظه های خوش جوونیم...

بدون که تا عمر دارم خیانتت را فراموش نمیکنم و هرگز نمیبخشمت...

و هیچ وقت حلالت نمیکنم...

لحظه هایی که تن دیگری بدن ناموس من را لمس میکنه...

بدون که روح من بالای سرت ایستاده و لعن و نفرینت میکنه...

که کمر من را شکستی...

وخدا این خیانتت را بی جواب نمیذاره...

از خدا بی خبر...

بدون که تنها چیزی که خدا نمیبخشه حق الناسه...

و خیانت و ظلمی که به من کردی بارها و می کنی مظهر بارز حق الناس...

ان شاء الله ...

خدا را قسم می دم به رگ های بریده گلوی امام حسین...

از تو و خانوادت و کسی که چشم به ناموس من داره نگذره...

و تو بدون از این لحظه هر بلایی سر من بیاد تو مسئولی...

و باید جواب بچه های من را بدی...

چون دیگه تحمل زجری و درد تلزه را ندارم...

روزی را میبینم که دست هام و پاهام که امروز به لرزه درآوردیشون جلوت را میگیرن....

 وروزی را میبینم که قطره قطره های اشک هام سیل میشن و میان میبیرنتون...

والله قسم....

به محبتی که بهت داشتم...

خدا نمیذاره روی خرابه های زندگی من زندگیتا بسازی...

علی طاهری
۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


گوغر باشی...

سیرجان...

یا آلمان..

برام فرقی نمی کنه...

انگار هر لحظه کنارم نشستی...

مهم نیست برام که چی فکر می کنی...

و مهم نیست که حرفم را باور داری یا نه...

اما روزگار من متفاوت میگذره...

وقتی وقت غذا خوردن حتی غذا را بهت تعارف می کنم...

وقتی موقع خوابیدن تو را تو آغوشم می گیرم...

وقتی موقعی دلم می گیره با تو حرف میزنم...

وقتی نیستی ولی انگار هر لحظه کنارمی...

مهم نیست تو چی فکر می کنی...

اما مردی را تنها گذاشتی که خدا خلقش کرد تا تو را دوست داشته باشه...

تا بسوزه برات...

تا تاوان عشقش به تو را بده...

مهم نیست باور کنی یا نه...

اما به بی خوابی شب هام قسم...

به خواب توی بغلت بد عادت کردم...

رحم کن به چهره آفتاب سوخته مسیر محبتت....

علی طاهری
۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۵:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو روزگاری که تصویرم هک شده رو سینت...

تو دنیایی که نتونستیم از هم دل بکنیم...

تو شب هایی که بی تاب و بی قرار همیم...

تو لحظه هایی که فکرت رهام نمیکنه...

تو مرحله جونی زندگیم که هر دم بهت نیاز دارم و جز به تو آروم نمیگیرم...

تو سرزمینی که جز تو کسی برام نمونده و همه کسم را از دست دادم...

تو شهری که بی تو سردمه...

تو بهاری که بی تو پاییزه....

تو پولی که بی تو برکت نداره...

تو تعطیلاتی که بی تو دلچسب نیست...

تو روزهایی که یکی بعد دیگری میگذرن بی تو...

راحله...

تو دلی که جز تو صاحبی نداره...

قسمت میدم...

بهم رحم کن...

برگرد سر زندگیمون...

من به پات نشستم...

قسمت میدم...

کمکم کن...

عزیز دل و جونم...

دووم نمیارم بی تو...

برگرد...

به پات میوفتم...

الهی قربونت بشم...

دووم نمیارم...

به جوونیم رحم کن...

بزار واسه همیشه کنار هم باشیم...

من نمیتونم بی تو زندگی کنم...

من خواستگارت نیستم که بخوام با این حرفا دلت را به دست بیارم...

من شوهرت بودم...

با همه بدی هایی که بم کردی...

بهت وفادار موندم...

وثابت کردم محبتم را بهت...

و ثابت کردم که عشقم بهت ریشه داره و از بین نمیره...

راحله...

همه کسم...

بهم رحم کن...

نزار تو حسرتت تباه شه زندگی و جوونیم...

راحله...

من همین الان می خوامت...

می خوام همیشه کنارم باشی...

من بی تو نمیتونم زندگی کنم...

به تک تک برگ های سبز درختا تو این روزای بهار...

بهار زندگیمونا خزون نکن...

من بی تو نمیتونم زندگی کنم...

زنما می خوام...

قسمت می دم...


علی طاهری
۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر