و روزی که قبر ها میشکافند و مردگان زنده میشوند
خدا اونقدر عوضی نیست که بزاره تو هر بلایی دلت خواست سر من بیاری....
بابا ندارم...
مامان ندارم...
کس و کار ندارم...
درست...
ولی هنوز خدا ما دارم...
شکایتت را به خدا کردم...
انشاالله که دست کسی نمیذاره به ناموس من برسه...
خدا بهترین محافظه...
و تو دزد زندگیم...
و قاتل لحظه های خوش جوونیم...
بدون که تا عمر دارم خیانتت را فراموش نمیکنم و هرگز نمیبخشمت...
و هیچ وقت حلالت نمیکنم...
لحظه هایی که تن دیگری بدن ناموس من را لمس میکنه...
بدون که روح من بالای سرت ایستاده و لعن و نفرینت میکنه...
که کمر من را شکستی...
وخدا این خیانتت را بی جواب نمیذاره...
از خدا بی خبر...
بدون که تنها چیزی که خدا نمیبخشه حق الناسه...
و خیانت و ظلمی که به من کردی بارها و می کنی مظهر بارز حق الناس...
ان شاء الله ...
خدا را قسم می دم به رگ های بریده گلوی امام حسین...
از تو و خانوادت و کسی که چشم به ناموس من داره نگذره...
و تو بدون از این لحظه هر بلایی سر من بیاد تو مسئولی...
و باید جواب بچه های من را بدی...
چون دیگه تحمل زجری و درد تلزه را ندارم...
روزی را میبینم که دست هام و پاهام که امروز به لرزه درآوردیشون جلوت را میگیرن....
وروزی را میبینم که قطره قطره های اشک هام سیل میشن و میان میبیرنتون...
والله قسم....
به محبتی که بهت داشتم...
خدا نمیذاره روی خرابه های زندگی من زندگیتا بسازی...