دمت گرم خیلی مردی
تا حالا چند بار اتفاق افتاده...
کمی باهام نرم میشی...
امیدوارم می کنی...
بهم آرامش میدی...
باهام تلفنی حرف میزنی...
و من...
میشینم برنامه ریزی می کنم که تو را برگردونم به هر قیمتی...
با خانوادم ببندم موضوع تورا...
پا پیش بزارم..
و تموم کنم این جدایی را...
ولی هر بار...
خیلی زود...
خیلی سریع...
خراب می کنی همه چیزا...
یا اس می دی که فکراتا کردی و بر نمی گردی...
یا مثل امشب...
به هر حال و به هر نحوی می تونی...
منا از خودت دور می کنی...
امشب بدترین ضربه را بهم وارد کردی راحله...
من که ناموسم را بین این همه گرگ گذاشته و اومدم...
به اندازه کافی استرس داشتم...
و هر روز هزار تا فکر از ذهن من رد می شد....
امشب اما ویرونم کردی...
با این حرفت آتیشم زدی...
تو به زود از من طلاق گرفتی و زندگی منا خراب کردی حالا حرف راننده هاتونا تحویل من میدی...
راحله هیچ وقت اندازه امشب از دستت دلخور نشده بودم...
فکر نمی کردم چنین آدمی باشی...
همیشه یه قدیسه دیدم تو را...
که این طور واست می سوختم...
سی و اندی سالته بعد هوا برت میداره که همه دوست دارن...
نمیفهمی که همه واسه چی دوست دارن بیچاره...
بعد به من که زجه میزدم که از دستت ندم چون زنم بودی و دوست داشتم میگی یکسال و نیم حال کردی و رفتی...
بیچاره من عاشقت بودم که زانو زدم نری...
بدبخت احمق نادون...
من رفتم تو 6 ماه نزدیک 400 میلیون کار کردم واسه تو بی لیاقت که اون طور که می خوای زندگی کنیم با هم....
تو6 ماه راحله...
فقط تو 6 ماه...
بدون سرمایه اولیه...
بدون حمایت...
فقط کار و تلاش و بی خوابی و به کار گرفتن ذهن و هوش...
که با همین فرمون درآمد داشته باشیم و دنیامونا بسازیم...
که حسرت هیچ چی تو دلت نمونه تو زندگی من...
تو پیام میدی که می خوای جنده بشی واسه من؟؟؟؟؟
آخه به اندازه یک ارزن شرف نباید داشته باشی؟؟؟؟
حق منی که ازت دورم اینه که بشینم تا دم صبح دوباره؟؟؟
خیلی بی لیاقتی...
جواب برنامه ریزی های من برای با تو بودن...
همینه...
مرسی خانوم به ظاهر محترم...
گوارای وجودت ابراز علاقه ای که گه های دور و برت نثارت می کنن...
آتیشم زدی امشب...
دمت گرم...