می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....
می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....
سپاس خدایی را که مرا با غم او آشنا کرد... روزی که به این خلوت آمدی و ندیدی سخنی تازه از دل خستم،بدان دیگر نمانده نفسی در سینه ام ،چون من تا آخر عمر برایت می نویسم...
جانم بگیر و جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش یارا....
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست....
ای کاش مجالی بود ،مینشستی و سینه ام چاک میدادی و نقش رُخ خودت را تو سینه من تماشا میکردی تا بفهمی معنای جنون را و بدانی که چیست مفهوم بیمار کسی بودن....