غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

سپاس خدایی را که مرا با غم او آشنا کرد...
روزی که به این خلوت آمدی و ندیدی سخنی تازه از دل خستم،بدان دیگر نمانده نفسی در سینه ام ،چون من تا آخر عمر برایت می نویسم...

بخونی متوجه میشی

جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ق.ظ


راحله جون ،این حرف را زود تر از این می خواستم بگم ولی می بایست حداقل یکبار صبح وقتی از خواب بلند میشی دست و صورت نشسته و دست نخورده می دیدمت که امروز دیدم و مطمئن شدم که همون طور بود که فکر می کردم....


همیشه نظرم همین بوده ،زیبایی واقعی به اول صبحه ،وقتی آدم از خواب بیدار میشه و هنوز صورتش دست نخورده ،و تو....

بله بانو جان ،زلف آنست که بی شانه دل از جا بکنَد....

و تو اینگونه ای....


۹۴/۱۲/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
علی طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی