آخر شب
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۳۲ ب.ظ
بله ....
آخر شب که میشه
خسته...
میری بی سرو صدا روی تخت دراز میکشی...
دلت شکسته از دست کارای خودت...
دلت واسه یکی خیلی تنگه...
دلت میخواد باشه که به حرفات گوش کنه...
نمیخواد چیزی هم بگه...
فقط همین...
گوش بده کافیه...
گوشیت رو برمیداری...
میرسی به اسمش...
هه...
یه خنده ی تلخ...
یه آه آروم...
بغضتو توی گلوت حبس میکنی و میگی بیخیال...
اون اینطوری شادتره...
.
.
بعد بغضت...
بیخیال...
هیچکس هم از اون شب با خبر نمیشه...
که چی بهت گذشته...
صبح میشه...
و باز میخندی...
همه هم میگن خوش بحالش...
چه زندگی شادی داره...
هه...
امروزم تموم شد...
شب بعد...
امشب تکرار دیشب...
آره مرد.... تو زاده غمی .....
۹۴/۱۰/۰۲