کمان چشم تو
پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ
آمدمت که بنگرم ،گریه نمیدهد امان
آمدمت که جان دهم از ناله های بی امان
آمدمت که یک دمی با تو نفس تازه کنم
با تو دمی سخن کنم ،از گریه های بی امان
یک شب برای دیدنت لب به خدا خدا کنم
قافله سالار رخت ،هیچ نمی دهد امان
عطر ملیح کوی تو ،مرهم جان عاشق است
راحله تیر چشم تو ،سخت می کشد کمان
شعر از علی طاهری
همین چند لحظه پیش ،وقتی به سمت دفاتر میومدم و از دور دیدمت ولی نگاهم را دزدیدم تا چشمم به چشمت دوخته نشه ،تا اطرافیانم نفهمن که عشقت خونه خرابم کرده ،تا در برابرشون رسوا نشم ،پیش کش میکنم شعرم را به آستان پاک و مبارکت راحله که برای طوافش وضو ساخته ام.....
تن و جان و جوانی و عمر و همه دارو ندارم به فدات.....
۹۴/۰۹/۲۶