راحله سلام
سلام ،راحله جان سلام ،دیروز و پریروز که تاسوعا و عاشورا بود مردم عزادار بودن ،تو کوچه و خیابون ،همش خونه بودم ،نرفتم عزاداری و تو هیات ها شرکت نکردم ،راستش مدتهاست خودم مرثیه خون غم سنگینی هستم که نبود تو، تو سینم کاشته ،مردم تو کوچه و خیابون عزاداری میکردن من تو سینه خودم محزون ،و محزون نداشتن نگاری بودم که محبتش همه عمرم را زیر و زبر کرد....
مردم کوچه و بازار به سر و سینه میزندن و حالا امروز همه رفتن پی کارشون ولی من هنوز هم سینه سوخته غم توام عزیز دلم....
دیروز واست نوشتم که ...
صحن و سرای قلب من پرده سرای عشق توست
دلی که در سینه بُوَد ،خود لاله زار مهر توست
کنج دل من حرمت ،دیده رواق قدمت
چشمای خسته از غمت ،در انتظار پای توست
از ناله های هر شبم ،آهی بلند بر جهان
کین جان به کف جانش همی ،تکیه گه خیال توست
تا خون به رگ دارم ز تو ،فریادها سر میدهم
این اشعار من همی جلوه گه جمال توست
شعر از علی طاهری در مرثیه نداشتنت همه عمر و هستی من راحله