حکایت راه رفتن من
پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۴ ب.ظ
بعد یک عمر تازه دارم راه رفتن را یاد میگیرم
ببین پای راست را که از زمین بلند میکنی باید بگی راحله
پای چپ را که بلند میکنی باید بگی راحله
راحله ،راحله ،راحله ،راحله ،راحله .....
الان دیگه آمادم که برم ،راه داره من را صدا میزنه ،به کجا ؟به سمت کوچه های خیال ،به سمت جاده های انتظار ،به سمت رویای تو ،من جز اینها جایی ندارم که برم ،به سمت تو ...
۹۴/۰۷/۲۳