از تو مینویسم
چه کنم؟
از تو که نگم ،سنگینی می کنه غمت رو سینم...
از تو که بگم و بنویسم ،تازه میشه همه درد هام...
ای کاش بودم اون کسی که لایق باشه صداش نوازش کن گوشهات را ،که بگم ،که بشنوی درد هام را...
بی وفا ،این نمایش برای تو بر پاست و این قصه گو برای تو می خونه ،قصه عاشقی را که در مسلخ عشق در حال قربانی شدنه ،بی وفا این قربانی برای توست و تو رو بر گرداندی از همه چیز ،لا اقل این قربانی را بپذیر...
چه کنم؟
از تو ننویسم چه کنم؟با یاد تو نفس تازه نکنم چه کنم ؟تیغ جفا بر کسی گشودی که خود سینه چاد داده بود در غمت و رو از کسی بر گردوندی که خون می گریید در عشقت و درب بر روی کسی بستی که خود را قربانی نگاهت کرده بود و راه بر کسی بستی که برای به دوش گرفتنت زین بر خود بسته بود ،آه که از کنارم می گذری و نمیشنوی صدای فریادم را ،نامهربان من ،اگر بهای توجهت جان بود من پیشتر پرداخت کرده بودم ،جانم بسوختی و آتش زدی و به دل دوست دارمت هنوز...