بنمای رُخ که باغ و گلستانم آرزوست...
بُگشای لب ،که قند فراوانم آرزوست...
اینی که میگم ایشالا همین بلاهایی که سرم من آوردی سرت بیاد نفرین نیست ،قانون طبیعته ،وقتی نمیفهمی و درک نمیکنی چه به سر یک مرد می ره وقتی تمنای زنی را داره که عمری عاشقش بوده و اون زن در چند وجبیش و فاصله اندکی باهاش داره خودشا همه جوره ازش دریغ می کنه....
مطمئن باش در این دنیا یا دنیای دیگه یا زندگیه بعدیت همه کارهایی که با من کردی سرت میاد عزیزم...
روزی که عاشق کسی باشی که ازت متنفره...
خیال کن ،روزگارم رو به راهه...
خیال کن ،رفتی و دلم و نمرده...
خیال کن ،مهربون بودی و قلبم ،کنار تو ازت زخمی نخورده...
خیال کن ،هیچی بین ما نبوده...
خیال کن ،خیلی ساده داری میری...
خیال کن ،بی خیال بی خیالم ،شاید اینجوری آرامش بگیری...
خیال کن ،که سرم گرمه عزیزم...
خیال کن ،بی تو هیچ دردی ندارم...
خیال کن ،زمستونه ولی من ،توی شب هام ،شب سردی ندارم...
خیال کن قلب من شکستنی نیست...
خیال کن حقمه تنها بمونم....
خیال کن ،عاشقم بودی ولی من ،شاید قدر تو را هرگز ندونم...
خیال کن ،آره تا می تونی خیال کن...
گذشتی از من و ساکت نشستم...
گذشتی از من و دیدی که خستم...
تو یادت رفته که توی چه حالی...
کنارت بودم و زخماتا بستم...
کنارت بودم و ............