صدای شکستن کمر یه مرد خیلی بلنده...
تعجب می کنم وقتی تو نمیشنوی...
نیم ساعت پیش دوباره که نه ،برای هزارمین بار حرفت کمرم را شکست...
آره اما حق با تو بود من خوشبختت نکردم...
ولی هیچ انصافی حکم نمی کنه بشینه یه زن کنار مردش و بهش بگه کاش تو منا نگرفته بودی تا یکی دیگه میومد منا میگرفت که بتونه خوشبختم کنه...
حرفت از چاقویی که گلوی گوسفند را باهاش می برن تیز تز بود برای من...
حرفی ندارم دیگه...
به خدای آسمون که به زودی رهات می کنم و میزارم برای همیشه از پیشم بری و طلاقت می دم...
فکر می کردم رفیق راهی...
ولی با این حرفت چیزی برای من نزاشتی...
به سلامتی روزی که بهت بگن ما همین دیروز دیدیم علی را ،چیزیش نبود...
چِش شد یِهوو...
خدا رحمت کنه...
آیا خدا هست؟؟؟
اگه هست پس چرا جلوی تو را نمی گیره؟؟؟
اگه هست پس چرا جوابتا نمیده؟؟؟
اگه هست پس چرا...
من وایسادم شام درست کردم ،خونه را مرتب کردم ،جارو کردم ،حمام را آماده کردم و غیره و غیره و انتظار کشیدم تا بیایی...
ولی تو بی ادبی و حتی یاد نگرفتی به شوهرت سلام کنی که هیچ جواب سلام اون را هم نمیدی...
تو ادب نداری و گرنه روزگار خودت و یکی دیگه را به خاطر اینکه دوغ ریخته خراب نمی کردی...
اگه ادب داشتی وقتی بهت می گم شب نیا تو جاده نمیومدی...
ادب نداری و گرنه می فهمیدی من عصابم خورده به خاطر اینکه دارم زن طلاق می دم و بچه هام از کفم رفت و دلیلش توئی...
ادب نداری و گرنه می فهمیدی با من تو این شرایط چطور برخورد کنی...
دقیقاً به این نتیجه رسیدم که پیشنهاد کثیفت را برای جدایی بپذیرم هرچند خیلی آسیب میبینم تو نبود تو ولی بودنت بیشتر داره بهم ضربه می زنه...
اشتباه من بود که زندگیما به خاطر کسی خراب کردم که لیاقتم را نداشت و فقط عذابم داد و عصبیم کرد...
و همه چیزما ازم گرفتی...
همون روز که با اون همکارت ریختی رو هم باید طلاقت می دادم که الان شاخ نشی واسه من...
طلاق که چه عرض کنم باید همون روز مینداختمت از زندگیم بیرون...
نگاه کن راحله خانوم ،واقعاً بی لیاقتی...
قدر بهایی که به خاطر داشتنت دادام را ندونستی و بهش پشت پا زدی...
یه روز باید جواب قلبی که عاشقش کردی و بعد از اون بار ها و بار ها شکوندیش را بدی...
تو که می خاستی عهدت را بشکنی چرا عهد
باید جواب بدی به خاطر تک تک کارهایی که کردی و کمرم را شکوندی...
باید جواب بدی...