هیچ وقت نمی خوام تو معذورات بذارمت راحله جونم....
ولی اگه می دونستی این روز ها چقدر بیمار توأم و چه حالی دارم تو دقایقی که نیستی رفتنت را میزاشتی واسه چند شب دیگه که من کمی دلم آروم گرفته باشه....
راحله من این شب ها خیلی به بودنت محتاجم....
بعد از چند سال انتظار ،این چند روز کم بود واسه آروم گرفتنم....
رسیدیم تو خونه....
بندر عباس را می گم....
دستت را گرفتم....
تو آغوش خودم....
بدنم بدنت را لمس کرد....
بوسیدمت....
چشیدمت....
مزه مزت کردم....
یکی یکی لباس هات را از باغ تنت در آوردم....
تو همون لحظه ها....
وقتی گرمای تنت آتیشم زد....
درست وقتی که من و تو ، ما شده بودیم....
فهمیدم از اونی که فکر می کردم جذاب تری....
جانم فدای بند بند وجودت راحیل....