غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

می نویسم با چشم خیسم ،حرفای دلما دونه دونه شاید یه روزی اونا را خوندی ،شاید فهمیدی چی کشیده این عاشق دیوونه گریه کردم تا بمونی ،نشد احساسما بدونی تو نشدی قسمت من ،حالا این منم که تا ابد از تو میخونه....

غم فراق

سپاس خدایی را که مرا با غم او آشنا کرد...
روزی که به این خلوت آمدی و ندیدی سخنی تازه از دل خستم،بدان دیگر نمانده نفسی در سینه ام ،چون من تا آخر عمر برایت می نویسم...



اول دلیل اینکه دیر پست میزارم ،چون نیستم اکثراً و دست رسی به لب تاپم ندارم...

کجاش مهم نیست...

دوم اینکه این متن تو بالای صفحه میمونه...

تا ابد...

حتی وقتی من از دنیا برم...

سوم اینکه اگه نمیای اینجا که هیچی...

اگه میای پس هنوز محرمی به من که به خودم اجازه بدم باهات راحت باشم...

اینجا خونمونه و اگه می آیی پس محرمی به من...

چون تا اونجا که من میشناسمت تو خونه نا محرم نمی ری...

و اما...

یادم میاد می گفتی تو منا فقط واسه سکس می خوای...

اما فکر می کنم بهتر بود بگی تو تنها و تنها ،من را واسه سکس می خوای نه کس دیگه را...

هر روز تو ذهنم هست...

و هر لحظه بهش فکر می کنم...

وقتی عریان ،درست مثل لحظه ای که از مادر زاده شدیم...

پاک و بی آلایش تو آغوش همدیگه بودیم...

یک پات سمت چپم بود و پای دیگرت سمت راست بدنم...

موهات اما رو سورتم ریخته بود...

و من با یک دستم سینه هات را نگه می داشتم و دست دیگرم گاه پشت کمرت و گاه توی موهای سرت موج سواری می کرد...

نگاهمون به هم دوخته می شد...

نه تو پلک می زدی و نه من...

شهد شیرین لب هات ،لب هام را خیس می کرد ...

و صدای ناله های تو از هر ترانه ای قشنگ تر بود واسم...

و من نفس نفس زنان برای تو می تپیدم...

و تو معشوقه من خرامان خرامان از من دلبری می کردی...

گاه اما دستت را به نشانه سکوت رو بینی من میذاشتی...

انگار صدایی دلنشین تر جریان داشت...

تو اسمش را می ذاشتی سکس...

من می گفتم پرواز و پر کشیدن با تو...

در حالی که هر دو سابقه زناشویی را داشتیم قبلاً...

و هر دو می دونستیم رابطه ای که در خلوت بین ما در جریان هست خیلی خیلی بیشتر از زناشویی است...

بیشتز ار عاشقی...

بیشتر از رابطه ای که دیگران تجربه می کنن....

چون خدا واسه همدیگه خلقمون کرده بود عزیز دل خستم...

وقتی حتی تار مویی بین ما رد نمیشد و من و راحیل یکی می شدیم....

من خیلی بهش وابسته بودم...

چون اوج دوست داشتن و علاقم بود به تو...

چون اون لحظه ها نیاز نبود دنبالت بگردم...

اون یک ساعت نیاز نبود نگران رفتنت باشم...

اون دقایق من و تو یکی بودیم راحیل ...

یکی...

من اما آغوشم مهمانسرا نبود که بعد تو میزبان کسی دیگه ای باشم...

من اما هنوز و هنوز منتظرم...

و میدونم یک روز دوباره به آغوشت خواهم کشید...

آغوشم مقدسه...

نه چون آغوش منه...

چون روزی روزگاری میزبان تو بوده...

پس مقدسه...

نمیفهمم دفعه دوم چرا رفتی....

واقعاً نفهمیدم...

و مطمئنم ...

و قسم می خورم به عشقی که بهت دارم که میدونم با آقای عباسلو نیستی و نخواهی بود و فقط و فقط اون آدم را بهانه کردی...

من میدونم که با کسی نخواهی بود چون شأن و منزلت خودت را می دونی...

من تو را بهتر از مادرت میشناسمت...

ولی واقعاً نفهمیدم چرا رفتی...

در حالیکه دو روز بعدش با من قرار داشتی...

من مطمئنم که دعاگیریم هر دومون...

بار ها و بار ها بهت گفتم...

ولی آرزو می کنم تلاش کنی خودت را از بند سحر و جادویی که پشت سرت هست رها کنی...

نمیدونم یک زن چی از مردش می خواد...

اما من هنوز همونقدر که دوستت داشتم دوستت دارم...

حاظرم تمام هستیما بدم تا فقط یک بار ببوسمت...

خیلی باهام بدی کردی تو زندگیت راحله...

بهت نمیگم چه بلایی سرم اومد این مدت چون دلم نمی خواد سر دلسوزی بهم فکر کنی...

اصلاً برام مهم نیست تو تصور تو من چطور روزگار می گذرونم...

خود خدا هست و تماشا می کنه...

لحظه لحظشا...

مطمئن باش حتی یک لحظه ازم غافل نیست...

ولی کاش لااقل جواب تلفن منا میدادی...

کاش می ذاشتی باهات حرف بزنم...

کاش می ذاشتی بفهمم...

بدونم...

متوجه بشم...

به کدامین گناه....

به کدامین گناه باید بار غمت را یک عمر به دوش بگیرم...

دفعه اول هر دو مقصر ،قبول...

دفعه دوم چت شد تو نیم ساعت...

چرا من نباید بدونم...

چرا رفتی...

چرا دوباره رهام کردی...

من وقتی ازم خواستی همدیگه را ببینیم به تو گفتم اگه می خوای بیایی و بری نیا من طاقت دوباره از دست دادن تو را ندارم....

بهت گفتم...

اومدی...

رفتی...

و تنها چیزی که برات مهم نبود من بودم....

مواظب خودت باش...

یار بیگانه نواز من...

علی طاهری
۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




خودما به خاطر تو به آتیش دارم میزنم...

هستیم را به آتش نکش...

ناموسما دست کسی نده...

تو به من قول دادی اگه شرایطا تغییر بدم برمیگردی...

بهم خیانت نکن...

نابودم نکن...

زنما بهم برگردون...


علی طاهری
۰۵ مهر ۹۶ ، ۰۹:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



از خونمم گذشتی...

تو کی هستی؟؟؟

علی طاهری
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


روزی که حرفم را با خون خودم ضمانت کردم....

این مطلب تا لحظه مرگم در هد لاین باقی می مونه....

علی طاهری
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


این مطلب تا مدتی معلوم تو هد لاین می مونه نازنین....



دل بسته ام به باد ،به بوی شبی که زلف بگشایی و مشام مرا مشک بو کنی....

علی طاهری
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش فقط حالت خوب باشه عوضی

دلم نمیخواد بدونی چقدر دوستت دارم

دلم نمیخواد بفهمی چه روزگاری دارم بدون تو

دلم نمیخواد بدونی

دلم نمیخواد............

علی طاهری
۱۲ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



خستم...

از نبودت خستم...

از فشار رو دوشم خستم...

از بی وفایی های تو خستم...

از پشت کردنت به حرفا و خواسته ها و خواهش هام خستم...

ای کاش میزاشتی بیشتر دوست داشته باشم...

کاش اینقدر دل سردم نمیکردی...

ای کاش میدونستی...

ای کاش میفهمیدی چقدر خستم از تماشای گذر  جوونیم...

ای کاش به داد خودت و من میرسیدی...


علی طاهری
۰۸ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
سلام ببخشید که مدت زیادی است پست نذاشتم...
خیلی دوست دارم...
ولی ذهنم خیلی شلوغه...
همین الانم نمیتونم تمرکز کنم مطلب بزارم...
حلالم کن و ببخش من را...
فقط بدون هر لحظه به یادتم...
علی طاهری
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه حرفی بود مهم...

خیلی مهم...

شک داشتم بهت بزنم...

تصمیم گرفتم بهت بگم و بهت پیام دادم که مینویسم تو خونه...

اما به این نتیجه رسیدم هنوز زوده بهت بگم...

هنوز به نظرم آماده شنیدنش نیستی تو...

و من آماده گفتنش...

خیلی مسایل هست که مانع میشه...

چاره ای نیست اما...

پس حرف الانم اون حرف مهمی نیست که وعده دادم...

راستی دقت کردی وقتی مثلا ، مثلا مردت (البته من که نشونه ای نمیبینم که مرد توام) حالش خوب نبوده تنهاش میزاری...؟؟؟

جالبه نه...؟؟؟

من تا وقتی سر حالم و با تو بگم و بخندم و حال بدم بهت یه ارزن جا دارم تو زندگیت...

همینکه میبینی حالم خوش نیست تو دیوارم....

کاش فقط درک میکردی ضرر پانصد هزار یورویی بعد یکسال زحمت یعنی چی ؟؟؟

فقط امیدوارم درست بشه...

چون مطمئنم اگه دستم خالی بشه دوباره ولم میکنی...

البته که نمیذارم این اتفاق بیوفته...

ولی...

بزرگترین دلیلم واسه پول درآوردن کسب رضایت تو بوده...

و بزرگترین ترسم رفتن دوباره تو...

هرچند یکماه از برگشتت نمیگذره...

ولی هیچ وقت به موندنت ایمان نداشتم...

کل این مدت استرس همین چیزا را دارم...

البته که نمیذارم به زانو درم بیارن...

ولی میترسم...

از تو میترسم...

جای اینکه وقتی بهت فکر میکنم آرامش بگیرم استرس میگرتم که دوباره نری...

که دوباره نکنه...

دیشب دوباره خواب رفتنتا میدیدم...

ای کاش بیشتر قابل اعتماد بودی...

کاش ترس رفتنت نبود...

نمیدونم چی دارم میگم...

امروز قرار بود حرف خیلی مهمی را بهت بزنم...

خیلی مهم...

هم واسه من هم تو...

اما حس میکنم باید اول رفاقتت را ثابت کنی...

و من نقاط تاریکی که تو ذهنم کاشتی را اول حل کنم...

به هر حال...

رفیق...

رفیق کل راه باش...

وقتی رفیقت حالش خوب نیست...

اینقدر راحت ولش نکن به حال خودش...

مثل امروز...

علی طاهری
۰۳ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


خونه...

اسمش درست انتخاب شده...

وقتی میام درست معلومه آخرین باری که اینجا بودی کی بوده...

شاید از گرد و غباری که میشینه شاید...

قبلا انگار بیشتر میومدی...

الان اما خیلی وقته به نظرم میاد...

ثابت قدم باش راحله...

تو عشقت...

تو دوست داشتنت...

ثابت قدم باش...

خیلی بیشتر از اینی که هستی...

علی طاهری
۱۷ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


سرنوشت من تو بودی...

که مسیرم به تو افتاد...

علی طاهری
۰۸ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


دقیقاً صحبتمون به جایی که میرسه که حق با منه...

سکوت می کنی...

بعد چهار ماه پیام دادی...

و وقتی صحبت به جایی می رسه که باید نتیجه گیری کنیم...

ادامه نمیدی...

تمام تقصیر را گردن می گیرم...

هم سر طلاق...

هم سر اتفاق فروردین که نمی دونم اسمش چیه...

دلیلش را هم نمی دونم...

ولی گردن می گیرم...

چون نمی خوام دیگه ادامه پیدا کنه...

منا ببخش...

اگه هر گناهی کردم...

منا ببخش به خاطر هر گناهی هم که نکردم...

هر دلیلی باعث رفتنت شد تو فروردین...

بدون دیگه نمی خوام و نمیتونم بدون تو ادامه بدم...

بدون که امن ترین جا واست آغوش منه...

آغوش مردی که تو را به خواطر تو می خواد...

و علی رغم هر بلایی که سرش آوردی و هرچقدر بهش بدی کردی ازت نبریده...

راحله ازت خواهش می کنم...

بم رحم کن...

نمیتونم فردای بدون تو را تصور کنم...

همیشه دیدی...

و خودت می دونی که چقدر دوست دارم...

ناز چشماتا به جون می خرم عزیزم...

من بیتابتم...

نزار زندگیم بدون تو سپری بشه...

برگرد به آغوشم...

برگرد بزار تموم کنیم همه برنامه ها را...

من و تو مال همیم...

زن و شوهر بودیم...

و من شوهری که هیچ وقت ازت نبریدم...

نه بعد طلاقت...

نه بعد رفتنت فروردین...

من به خاطر تو و هنوز به امید فردای بودنت سخت تلاش کردم...

نزار تلاشم بی ثمر بمونه...

خیلی ازت دلگیرم...

ولی دارم دوباره بهت این فرصت را می دم که بیای...

بزار دوباره به آرامش برسیم...

در کنار هم باشیم...

برای همیشه...

من بهت نیاز دارم...

خیلی ....

راحله...

بهم رحم کن...

می خوام که باهام آشتی کنی...

هر چند به خدا دلیل قهرت را نمیدونم...

ولی من عذر می خوام...

بابت هر گناهی که ناخواسته انجام دادم...

ببخش...

بزرگی کن...

بگذر...

همین طور که من دارم می گذرم...

من بدون عطر نفسات نمیتونم زندگی کنم...

و تو تنها کسی هستی که این واقعیت را می دونی...

پس رحم کن بهم...

بس کن...

بس کن...

بس کن...

بس کن...

دلم دیگه طاقت نبودت را نداره...

علی طاهری
۰۲ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو اسپرسو سفارش دادی...

من هات چاکلت...

تو همون شیرینی فروشی که کیک تولد خریده بودیم...

مهمون تو بودیم...

خوردیم...

نشستیم تو ماشین...

دست به دست هم...

پایین خیابون ،درست پایین خیابون یه پاساژ کوچیک و باحال و با صفا...

نخل بود انگار اسمش...

اصرار اصرار که ساعت واسم بخری...

نذاشتم...

گفتم دفعه بعد...

آره گفتم دفعه بعد چون ایمان داشتم به قولت...

رو حرفات حساب کرده بودم...

ساعته را خیلی دوست داشتم...

خیلی...

چون واسم ادکلن خریده بودی دلم نمیومد حسابت خالی بشه یهویی...

الان پشیمونم...

چون اون دفعه بعد را نذاشتی تکرار بشه...

رفتیم خونه...

رفتم دستشویی...

اومدم بیرون فکر کردم اشتباه اومدم...

ولی اجازه بده ببینم...

انگار خودتی...

سوپرایز...

...یه لباس سکسی که یواشکی خریده بودی...

خیلی گشتم تو اینترنت...

مثل اون اما پیدا نکردم عکس بزارم...

ولی یادمه مثل لونه های عنکبوت بود...

و زیرش باز ...

و وقتی پشتت به من بود همه تنت را نوازش می کردم...😭

تو که از من بریدی...

اما به درد پهلو هام قسم که خودت خوب دلیلش را می دونی...

به قرآن مجید...

و به عشقی که هنوز بهت دارم...

حلالت نمیکنم راحله...

😭😭😭😭😭😭😭😭

خیلی بهم بد کردی دفعه دوم بی دلیل رفتی کمرم را شکستی...

من خطایی ازم سر نزد که حتی نمیزاری صداتا بشنوم...

صد بار زنگت زدم...

گفتی باز زنگ بزنی خطما عوض می کنم...

یه خواهش دارم...

اون لباسا نگه دار...

ولی حرمت من را نگه دار واسه کسی نپوش...

😭😭😭

میدونم که دیر یا زود ظلمت را در حقم تموم می کنی و با کسی خواهی بود ...

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

می دونم که واست مهم نیست یک نفر شب و روز کار می کنه که رفاه تو را فراهم کنه و تو بالاخره پوزش را به خاک میمالی...

ولی حرمتم را نشکن...

تو اون لباس نه...

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

اون لباس مال منه....

درست مثل تو که مال منی....

درست مثل عشقی که مال من بود و ازم دزدیدیششششششش😭😭😭😭😭😭😭...

خدایا...

به حرمت فاطمه زهرا قسمت میدم...

به حق دلهای شکسته...

جان من را بگیر...

من را ببر از این دنیا...

طاقت دوریشااااااااااا  نداررررررررررررررررممممممم....

دستم کوتاهههههههه....

😭😭😭😭😭

دستم به جایی نمیرسه....

کمکم کن....

منا رها کن از این درد...

منا با خودت ببر خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا....

قسمت می دمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.......

علی طاهری
۳۰ تیر ۹۷ ، ۱۴:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



خیلی جالبه...

عوام فریبی الان تبدیل شده به گول زدن خودت...

بد نیست مرور کنی که چی شد طلاق را به من تحمیل کردی...

و هزار بار بدتر از اون اومدی دوباره و دوباره بی دلیل بی دلیل بی دلیل بهم پشت کردی و تنهام گذاشتی.... 

تماس هایی که باهات گرفتم و جواب ندادی بالغ بر هفتاد بار بوده...

شمردم که میگم...

مطمئنم میای اینجا و میبینی بی تابی من را و با بی تفاوتی رد میشی...

باز میای و میبی و رد میشی...

باز میای و .....

من شوق دیدار تو پر میکشیدم و تو دوباره بهم پشت کردی...

آخه لا مذهب اینجا که جز من و تو کسی نیست واسه چی اقرار نمیکنی؟؟؟

چرا اگه دلت پیش من نیست میای اینجا؟؟؟؟

اگه دلت پیش من هست چرا از خر شیطون نمیای پایین؟؟؟

چرا بعد هفتاد تماس بی پاسخی که بهت زدم یکبار باهام تماس نمیگیری؟؟؟

چرا خودت را دریغ می کنی از آغوشی که بند بندش مال توئه هنوز؟؟؟

خوووووووببببببببب چتههههههههههههههه؟؟؟؟؟

همه کس علییییییییییییی

چرا تموم نمیکنی این بچه بازی ها راااااااااااااا؟؟؟؟؟

علی طاهری
۲۷ تیر ۹۷ ، ۰۱:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تقریبا هر روز میرم نگاه میکنم به آخرین مکالماتمون...
اون روز که گفتی علی جونم بیدار شو....
چند ساعت بعد برای همیشه گوشی را روم قطع کردی...
بدون اینکه اتفاقی بیوفته...
مریضی...
برات متأسفم....
که هم خودت را بدبخت کردی هم منا به خاک سیاه نشوندی....
تو تشنه محبتی....
و من تشنه تو....
و حتی اجازه نمیدی باهات حرف بزنم...
ننگ بر تو راحله که اینقدر به بازی گرفتی زندگی هر دومون را...
و بابت فشاری که هر روز تو سینمه از فشار های عصبی و نگرانی هایی که نسبت به ناموسم تو سینم کاشتی خدا خودت و خانوادتا نبخشه که آرامش را واسه همیشه از زندگیم گرفتین....
داشت همه چیز درست میشد که دوباره بهم پشت کردی... 
در حالیکه دو روز مونده بود هما ببینیم....
ازت متنفرم....
متنفرم ازت خودخواه نادون...
که بدبختم کردی...
ازت متنفرم که بارها و بارها التماسما دیدی ،اشتیاقی که بهت داشتما دیدی و حرف یه عوضی که منا نمشناخت ،منا ندیده بود ،باهام حرف نزده بود را پذیرفتی که اون دروغ میگه...
آه ه ه ه که از تک تکتون متنفرم خدا نشناس ها....
من اینجا عکس تو را بغل میگیرم و تو تشنه محبتی....
عشق پاکی که بهت داشتم را بهش پشت کردی و الان بین گرگ ها دنبال محبت می گردی؟؟؟
آه ه ه ه ه بر تو و مادرت که نگذاشت سمتم برگردی...
آه ه ه ه ه بر تو که به خاطر مال دنیا و نبود رفاهت به آغوش من که تخت آرامشت بود پشت کردی...
برگردم ایران راحله خانوم یه موجودی از حساب بانکیم می گیرم از بانک واست میزارم که ببینی خدا چطور به داد دلهای شکسته میرسه...
رقم بهت نمیگم چون محاله باور کنی...
ایشالا بیام موجودی میگیرم با مهر بانک که بدونی شوهرت را مفت از دست دادی...
خودتم خیلی خوب میدونی فقط و فقط و فقط به خاطر شرایط مالی من ازم جدا شدی بی معرفت...
التماست کردم تنهام نذاری....
اینقدر بی تابت بودم همیشه....
پهلو هام درد میکنه از بس همیشه به فکر تو و آغوشت بودم و آبن برگشته تو چشم...
راستی اینهمه من آه میکشم پشت سرتون چطور زندگی میکنین؟؟؟
همه چیز اوکی هست؟؟؟
من راحله دفعه دوم بد بازی ازت خوردم...
همشم به خاطر نوسان خلق تو بود...
گفتی میخوام بیام پیشت...
دلم برا آغوشت ،سکست تنگه...
گفتی دیگه نمیخوام به خاطر من اذیت شی...
پست گذاشتی که علی بهترین منه...
بهت گفتم منا بازی نده...
من طاقت ندارم...
ولی کمرما خورد کردی الان چهار ماهه عین خیالت هم نیست....
شبا میری واسه خودت خوشی....
مطمئنم روزا که بیکاری تو شرکت میای اینجا و بدبختی و تنهایی من را تماشا میکنی...
حالا که دیدم میگی تشنه محبتی در حالیکه عطش عطر نفس هات راه گلوم را بسته بیشتر ازت عصبی شدم....
منی که شوهرت بودم و به اندازه موهای سرت التماست کردم برگردی پیشم....
جواب عشقما با خیانت دادی....
ازت متنفرم راحله....
دیر نیست که بابت همه بدیهات جواب بدی دختر از خود راضی...
دلم برات پر میزنه بی معرفت...
ازت متنفرم....
دلم برا بوسه هات تنگه...
حالم ازت به هم می خوره....
حاظرم جونما بدم الان بغلت میکردم😭😭😭😭....
امیدوارم چوب ظلمی که بم کردی را بخوری...
دلم میخواد همه سرمایما بدم الان باهات باشم چشم بدوزم به چشمات دست بکشم تو موهات...
ازت متنفرم😭😭😭...
دلم سکستا میخواد... 
دلم آغوشتا میخواد...
دلم عطر نفساتا میخواد...
دلم تکون خوردنای قبل از خوابتا میخواد...
دلم خنده هاتا می خواد...
دلم یک پیک مشروب می خواد از جام لبت😭😭😭...
زندگیما با حسرت یکی کردی...
ازت بدم میاااااااااد....
دلم برات پر میزنه....
ازت بدم میاااااااد بدم میاااااااد بدم میااااااااادددد...
دلم برات تنگه معشوقه من، یار بیگانه نوازم....
من عاشقتمممممم...
من دیوووونتم....
من سینم تیکه پاره شده راحله همه کسم...
من دیگه طاقت دوریتا ندارم خود خواه...
بی معرفت...
من دلم تو را می خواااااد خود خواااااه ه ه ه....


علی طاهری
۱۸ تیر ۹۷ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


دلم واست پر می زنه....

علی طاهری
۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دریافت


یه فایل تصویریست

اگه دوست داشتى نگاه کن

علی طاهری
۰۶ تیر ۹۷ ، ۰۹:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دلم برات تنگه........................

علی طاهری
۲۶ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بی تاب بوسیدنتم راحیییییییییییییللللل.......

علی طاهری
۱۵ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خیلی نامردی راحله

اینا با همه وجودم میگم

خیلی نامردی

علی طاهری
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


بی وفا...

علی طاهری
۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۴:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


اگه هنوز میای اینجا...

یعنی دلت هنوز می تپه واسه عشقمون...

هر چند با بی رحمی...

و به سفارش دیگران بهش پشت کردی...

اگه هنوز میای...

بدون من هر روز ،روزی چند بار میام...

ولی نمیدونم چی بگم به کسی که همه کاری کرد که به زانو در بیاره منا...

اگه تا حالا ناموس منا دست کسی ندادی...

برگرد...

اگه دادی دست دیگری و خیانت کردی...

دیر نباشه که چوب کاری که کردی را بخوری...

به تعداد لحظه هایی که از آخرین بار که باهات حرف زدم می گذره حالم بد بوده...

و به تعداد اون لحظه ها دلیلش تو بودی...

و به تعداد اون لحظه ها مسئولی...

و به تعداد اون لحظه ها آهم پشت سرته...

و به تعداد اون لحظه ها دلیل پریشون بودنم هستی...

ای  کاش هیچ وقت بر نمی گشتی که بخوای دوباره بری...

و منا دوباره به عزای از دست دادنت بنشونی...

این بار به کدامین گناه....؟؟؟؟

علی طاهری
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


امیدوارم اونقدر معرفت داشته باشی که حرفایی که تو خونه میزنما به کسی نشون ندی...

مخصوصاً مشاورت...

چون اینجا حریم خصوصی منه...

و راضی نیستم کسی جز تو وارد حریمم بشه...

دیشب قرار بود مهمون آغوشت باشم...

تو دعوتم کرده بودی...

ولی درا باز نکردی رو مهمونت...

تا صبح چندین بار به هوای اینکه کنارمی بیدار شدم...

تو نبودی...

جای تو متکا بود...

و قاب عکست...

خیلی تعجب میکنم ازت...

که چه ساده خط کشیدی به عشق ریشه داری که بین ما بود...

در عرض چند دقیقه....

و تردید ندارم که با عباسلو زندگی نمیکنی...

چون در شأنت نیست...

و مطمئنم پشیمون میشی از اینکه ولم کردی...

اما راحله عزیز تر از جانم...

چرا اینقدر بد رفتی اینبار؟؟؟

چرا اینقدر با بی رحمی...؟؟؟

چرا اینقدر با سنگ دلی...

دو روز قبل قرار ملاقاتت با من؟؟؟

خدا را خوش میاد؟؟؟

نمیتونی یک راه واسه خودت معلوم کنی تو زندگیت و تو اون راه ثابت قدم باشی....؟؟؟

ما به پیشنهاد تو با هم دوست شدیم دوباره....

مگه نه؟؟؟

ما قرار بود اردیبهشت بریم گرجستان بگردیم....

قرار بود الان کنار هم باشیم...

چرا اینقدر با دل من بازی کردی و رفتی؟؟؟

چرا صدای خدا را نمیشنوی که فریادش به آسمون بلند شده از دست بی وفایی های تو....

چرا آخه چرا؟؟؟

مشاورت مگه تو خلوت ما بوده و دیده که چقدر ما به هم مشتاقیم؟؟؟

مگه دیده که اظهار نظر اونا میذاری سر لوحه زندگیت و منا یک عمر تو حسرت عشقم تنها میذاری؟؟؟

راحله اینبار بیش از هر دفعه دیگه بد کردی...

بد کردی...

بد کردی...

بد کردی...

تکرار می کنم راضی نیستم پای کسی را به حریم خصوصیم بکشونی...

راضی نیستم کسی ببینه حرف های منا اینجا...

غیر از تو...

علی طاهری
۲۳ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


یادت میاد؟

بندر چی بهت گفتم؟؟؟

گفتم بهت ازت میترسم...

گفتی چرا ؟؟؟

گفتم میترسم روزی کاری کنی باهام که دیگه نتونم رو زانوم وایسم...

میترسم کاری کنی که دیگه کمرم را نتونم راست بگیرم...

گفتی میترسم ازت...

می ترسم واهس همیشه نابودم کنی...


علی طاهری
۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


خدا اونقدر عوضی نیست که بزاره تو هر بلایی دلت خواست سر من بیاری....

بابا ندارم...

مامان ندارم...

کس و کار ندارم...

درست...

ولی هنوز خدا ما دارم...

شکایتت را به خدا کردم...

انشاالله که دست کسی نمیذاره به ناموس من برسه...

خدا بهترین محافظه...

و تو دزد زندگیم...

و قاتل لحظه های خوش جوونیم...

بدون که تا عمر دارم خیانتت را فراموش نمیکنم و هرگز نمیبخشمت...

و هیچ وقت حلالت نمیکنم...

لحظه هایی که تن دیگری بدن ناموس من را لمس میکنه...

بدون که روح من بالای سرت ایستاده و لعن و نفرینت میکنه...

که کمر من را شکستی...

وخدا این خیانتت را بی جواب نمیذاره...

از خدا بی خبر...

بدون که تنها چیزی که خدا نمیبخشه حق الناسه...

و خیانت و ظلمی که به من کردی بارها و می کنی مظهر بارز حق الناس...

ان شاء الله ...

خدا را قسم می دم به رگ های بریده گلوی امام حسین...

از تو و خانوادت و کسی که چشم به ناموس من داره نگذره...

و تو بدون از این لحظه هر بلایی سر من بیاد تو مسئولی...

و باید جواب بچه های من را بدی...

چون دیگه تحمل زجری و درد تلزه را ندارم...

روزی را میبینم که دست هام و پاهام که امروز به لرزه درآوردیشون جلوت را میگیرن....

 وروزی را میبینم که قطره قطره های اشک هام سیل میشن و میان میبیرنتون...

والله قسم....

به محبتی که بهت داشتم...

خدا نمیذاره روی خرابه های زندگی من زندگیتا بسازی...

علی طاهری
۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


گوغر باشی...

سیرجان...

یا آلمان..

برام فرقی نمی کنه...

انگار هر لحظه کنارم نشستی...

مهم نیست برام که چی فکر می کنی...

و مهم نیست که حرفم را باور داری یا نه...

اما روزگار من متفاوت میگذره...

وقتی وقت غذا خوردن حتی غذا را بهت تعارف می کنم...

وقتی موقع خوابیدن تو را تو آغوشم می گیرم...

وقتی موقعی دلم می گیره با تو حرف میزنم...

وقتی نیستی ولی انگار هر لحظه کنارمی...

مهم نیست تو چی فکر می کنی...

اما مردی را تنها گذاشتی که خدا خلقش کرد تا تو را دوست داشته باشه...

تا بسوزه برات...

تا تاوان عشقش به تو را بده...

مهم نیست باور کنی یا نه...

اما به بی خوابی شب هام قسم...

به خواب توی بغلت بد عادت کردم...

رحم کن به چهره آفتاب سوخته مسیر محبتت....

علی طاهری
۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۵:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو روزگاری که تصویرم هک شده رو سینت...

تو دنیایی که نتونستیم از هم دل بکنیم...

تو شب هایی که بی تاب و بی قرار همیم...

تو لحظه هایی که فکرت رهام نمیکنه...

تو مرحله جونی زندگیم که هر دم بهت نیاز دارم و جز به تو آروم نمیگیرم...

تو سرزمینی که جز تو کسی برام نمونده و همه کسم را از دست دادم...

تو شهری که بی تو سردمه...

تو بهاری که بی تو پاییزه....

تو پولی که بی تو برکت نداره...

تو تعطیلاتی که بی تو دلچسب نیست...

تو روزهایی که یکی بعد دیگری میگذرن بی تو...

راحله...

تو دلی که جز تو صاحبی نداره...

قسمت میدم...

بهم رحم کن...

برگرد سر زندگیمون...

من به پات نشستم...

قسمت میدم...

کمکم کن...

عزیز دل و جونم...

دووم نمیارم بی تو...

برگرد...

به پات میوفتم...

الهی قربونت بشم...

دووم نمیارم...

به جوونیم رحم کن...

بزار واسه همیشه کنار هم باشیم...

من نمیتونم بی تو زندگی کنم...

من خواستگارت نیستم که بخوام با این حرفا دلت را به دست بیارم...

من شوهرت بودم...

با همه بدی هایی که بم کردی...

بهت وفادار موندم...

وثابت کردم محبتم را بهت...

و ثابت کردم که عشقم بهت ریشه داره و از بین نمیره...

راحله...

همه کسم...

بهم رحم کن...

نزار تو حسرتت تباه شه زندگی و جوونیم...

راحله...

من همین الان می خوامت...

می خوام همیشه کنارم باشی...

من بی تو نمیتونم زندگی کنم...

به تک تک برگ های سبز درختا تو این روزای بهار...

بهار زندگیمونا خزون نکن...

من بی تو نمیتونم زندگی کنم...

زنما می خوام...

قسمت می دم...


علی طاهری
۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




از دلم هرگز نمیری...

گرچه از دیده دوری و نمیبینمت...

الان دلم می خوادت...

علی طاهری
۱۲ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تنها چیزی که به عنوان یه مرد از زنی که دنیاما به دستش دادم می خوام اینه...

که...

هیچ وقت صلابت و غرور و مردانگیم را...

با حرف ها و کنایه های بی پایه و اساس...

مثل اینکه میترسی از مامان جونت...

لگد مال نکنه...

همین...

علی طاهری
۱۲ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



چشمم خشک شد از بس چک کردم ببینم پیام میدی بهم یا نه...

زنگم که نمیزنی...

حالا مثلاً با حرف سردت و طعنه ای که بم زدی ناراحتم کردی....

خیلی خود خواهی راحله...

خیلی خودخواهی...




علی طاهری
۱۲ اسفند ۹۶ ، ۰۴:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




خیلی فاصله نداریم با هم...

ولی تو خیالات خودتا بغل کردی...

و من خیال تو را...

انگار عادت کردی...

با خیالی آسوده....

از من...

که هیچ وقت علی را از دست نمیدی...

پس مهم نیست که باهاش خوب برخورد کنی یا بد...

علی که هر روز برای من بال و پر میسوزونه...

پس چرا باید مهم باشه برام آرامشش...

دو روز باهام خوبی...

روز سوم اما در جواب دلبری من طعنه می زنی و حال من را بدتر از قبل می کنی...

همیشه دنیای خودتا داری و همه چیزا از من مخفی می کنی...

چند ساعت قبل از مهمونیت باهات حرف می زنم از برنامه شبت چیزی نمیگی...

آخر اون اما میگی مهمون داشتی نبودی ازش پذیرایی کنی...

بهت گفتم دوست ندارم با جماعت سرچشمه رفت و آمد کنی...

از همشون متنفرم...

ولی واسط مهم نیست...

نرفتی هفته پیش به خودم گفتم چه عجب واسش مهم بود حرف من...

این هفته اما دعوتشون کردی تو خونه خودم...

بدون اینکه حتی نظر من را بپرسی...

در حالی که من توش نبودم...

به من میگی جای مرد خونه خالی بود...

ولی تو نبود مرد خونه مهمان دعوت می کنی و برای خواب نگه می داری...

و می دونی که من ناراحت میشم....

می دونی...

ولی واسط مهم نیست آرامش من...

تو میدونی ولی واسط مهم نیست آرامش من...

گفته بودی علی دیگه نمی خوام ناراحت باشی به خاطر من...

اما دوباره پیمان میشکنی...

شاید فقط چند روز یه بار بیای خونه تا مطمئن شی که هنوز برات میسوزم یا نه...

مطمئن میشی و به خودت می بالی که یه نفر کشته مردته...

می دونم...

حس خوبیه...

اما واسط آرامشش مهم نیست...

بی خوابی شب هاش که تو ،تو مسئول و مقصرشی...

بی توجه به ناراحتیش حتی پیامی یا تماسی مهمانش نمی کنی...

و این قصه هر روز تکرار میشه...

ستون زندگیم توئی راحله...

ولی نمیشه بهت تکیه کرد...

چون هر روز رنگ عوض می کنی و رفتارت تغییر می کنه...

تا کی این روال ادامه داره؟؟؟

نمیدونم...

ولی به عنوان یک رهگذر یه نصیحت بهت می کنم...

خوشی های دنیا ،مهمونی ،جوونی ،با این و اون گشتن و خوش بودن ،مسافرت و همه و همه می گذره...

و روزی میرسه که نه تو حال و هوای این کارا را داری و نه دیگری تمایلی برای با تو بودن...

نگه دار کسی را برای خودت که تو اون روزها تو را برای خودت بخواد...

و تو روزگار پیری هم عاشقت بمونه...

روزی نرسه که خودت بمونی و خودت...

و حسرت چیزی را بخوری که به دست خودت از دستش دادی...

قرار نیست تو تا ابد به من بدی کنی ، هر وقت دلت خواست محل بزاری هر وقت دلت خواست بی توجه باشی و من تا ابد همه زندگیما وقف تو کنم...

خدا جای حق نشسته...

این رفتارت درست نیست راحیل...

بسه دیگه...

اگه منا می خوای...

منا بخواه...

نه اینکه تو استند بای نگهم داری...

تا وقتی هیچ کس دور و برت نبود از تنهایی درت بیارم...

خوب منا میشناسی...

اگه منا می خوای...

منا بخواه...

بابت این دو روز که می دونی ناراحت و بی حوصلم و به رو خودت نمیاری ممنون....


علی طاهری
۱۱ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



همین که صدات بزنم...

تو بگی...

جان دلم علی جان...

همین...

علی طاهری
۱۱ اسفند ۹۶ ، ۰۳:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



واسم ترانه بودی...

برام دلنشین ترین نغمه زندگی بودی...

و هستی...

علی طاهری
۱۰ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



روزی که تو برگردی...

پاییز می ره از اینجا...

از تو قلبه خستم...

راحیل من...


علی طاهری
۰۹ اسفند ۹۶ ، ۰۴:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



واسه اینکه از تو دورم...

به تو مدیوونم...

علی طاهری
۰۸ اسفند ۹۶ ، ۰۳:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



آسمون قلبم...

خیلی وقته دلتنگه...

روزی که تو برگردی...

باز آسمون خوش رنگه...


علی طاهری
۰۷ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



ابریشم قیمت نداره...

درست مثل موهای تو...

دلبرا...

یارا...

جانا...

راحیل...

علی طاهری
۲۹ بهمن ۹۶ ، ۰۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



شاه صَنَم...

زیبا صَنَم...

شاه صنم...

زیبا صنم...

بوسه زَنم...

لب های تو...


علی طاهری
۲۹ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



جای سرخ خون...

روی گونه هات...

نشون عطشی بود که نه این روزها...

روزایی که هر لحظه داشتمت بهت داشتم...

می مکیدم...

می چشیدم...

می نوشیدم تورا...

خدا را شکر که باز به مهمانی آغوشت دعوت شدم...

ولی این بار آرزو می کنم...

از خدا می خوام...

با هات باشم...

باهات بخوابم...

نفسم تو نفست گره بخوره...

از لبت بنوشم...

بدنم با بدنت یکی بشه...

ولی بعدش...

درست بعد از همه این همه اتفاقای قشنگ...

بمیرم راحله...

تو آغوشت بمیرم و جاودانه شم...


علی طاهری
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۴:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



امشب از روی امید فردای دیدنت زودتر و راحت تر خوابم برد...

ولی از شوق بوسیدن و بوییدنت خیلی زود بیدار شدم...

پریدم بالا و دیگه خوابم نمیبره...

می خوام زودتر به دهان بگیرمت شراب نابم...

زودتر بیااااااااا...

علی طاهری
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۰۳:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تا حالا چند بار اتفاق افتاده...

کمی باهام نرم میشی...

امیدوارم می کنی...

بهم آرامش میدی...

باهام تلفنی حرف میزنی...

و من...

میشینم برنامه ریزی می کنم که تو را برگردونم به هر قیمتی...

با خانوادم ببندم موضوع تورا...

پا پیش بزارم..

و تموم کنم این جدایی را...

ولی هر بار...

خیلی زود...

خیلی سریع...

خراب می کنی همه چیزا...

یا اس می دی که فکراتا کردی و بر نمی گردی...

یا مثل امشب...

به هر حال و به هر نحوی می تونی...

منا از خودت دور می کنی...

امشب بدترین ضربه را بهم وارد کردی راحله...

من که ناموسم را بین این همه گرگ گذاشته و اومدم...

به اندازه کافی استرس داشتم...

 و هر روز هزار تا فکر از ذهن من رد می شد....

امشب اما ویرونم کردی...

با این حرفت آتیشم زدی...

تو به زود از من طلاق گرفتی و زندگی منا خراب کردی حالا حرف راننده هاتونا تحویل من میدی...

راحله هیچ وقت اندازه امشب از دستت دلخور نشده بودم...

فکر نمی کردم چنین آدمی باشی...

همیشه یه قدیسه دیدم تو را...

که این طور واست می سوختم...

سی و اندی سالته بعد هوا برت میداره که همه دوست دارن...

نمیفهمی که همه واسه چی دوست دارن بیچاره...

بعد به من که زجه میزدم که از دستت ندم چون زنم بودی و دوست داشتم میگی یکسال و نیم حال کردی و رفتی...

بیچاره من عاشقت بودم که زانو زدم نری...

بدبخت احمق نادون...

من رفتم تو 6 ماه نزدیک 400 میلیون کار کردم واسه تو بی لیاقت که اون طور که می خوای زندگی کنیم با هم....

تو6 ماه راحله...

فقط تو 6 ماه...

بدون سرمایه اولیه...

بدون حمایت...

فقط کار و تلاش و بی خوابی و به کار گرفتن ذهن و هوش...

که با همین فرمون درآمد داشته باشیم و دنیامونا بسازیم...

که حسرت هیچ چی تو دلت نمونه تو زندگی من...

تو پیام میدی که می خوای جنده بشی واسه من؟؟؟؟؟

آخه به اندازه یک ارزن شرف نباید داشته باشی؟؟؟؟

حق منی که ازت دورم اینه که بشینم تا دم صبح دوباره؟؟؟

خیلی بی لیاقتی...

جواب برنامه ریزی های من برای با تو بودن...

همینه...

مرسی خانوم به ظاهر محترم...

گوارای وجودت ابراز علاقه ای که گه های دور و برت نثارت می کنن...

آتیشم زدی امشب...

دمت گرم...


علی طاهری
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۰۳:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



همین که الان کنارت باشم و لب هات را مزه مزه می کردم...

حاظرم بعدش جون بدم...

من طاقت دوریتا ندارم...

دلم برات خیلی تنگه...

برام مهم نیست که طلاق گرفتی و به قول آخوندا نامحرمی...

زن من بودی...

زن من هستی...

تو هیچ وقت به من نا محرم نمیشی...

دلم می خواد کنارت بودم و مزه مزت می کردم...

روحم برات پر می کشه...

علی طاهری
۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



نمیدونم تو این مدت چند بار اومدی به خونه

ولی من هر روز اومدم

ولی چیزی ننوشتم

چون نمیدونم چی باید بگم

چند روزه از شدت فشار عصبی حال تهوع دارم

خیلی حالم بده راحله

دلم می خواد داد بزنم

دلم می خواد جار بزنم ،فریاد

دلم برا نگارم تنگه

حالم به هم می خوره از حرف زدن

دلم کمی مُردن می خواد

فقط



علی طاهری
۰۴ بهمن ۹۶ ، ۰۴:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



فدای خم ابرو هات...

فدای پیچ سر زُلفت...

فدای داغ لب هات...

فدای خال گونت...

فدای چشمای نافزت...

فدای لبخند شیرینت...

فدای دستای مهربونت...

فدای آغوشت عزیز دل خستم...

علی طاهری
۲۷ دی ۹۶ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دلم واسه چشمات تنگه...

کاش برات می مردم زودتر...

خدا ازت نگذره که به خاک سیاه نشوندیم نفسم...

منا زنده کن دوباره...

نذار از نفس بیوفتم...

علی طاهری
۱۴ دی ۹۶ ، ۱۲:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست...

اما به ستمکاریه تو ،عهد شکن نیست...

علی طاهری
۰۷ دی ۹۶ ، ۰۴:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



زُلف بر باد نده زیبای من...

تا ندهی بر بادم...

باد شمیم اون را برام میاره...

شمیم موهات دیوونم میکنه...

یاد باد شب هایی که تا صبح بغل می گرفتم و موهات تا بو می کردم...

علی طاهری
۰۶ دی ۹۶ ، ۲۳:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



عکسی که فرستادی منا یاد یک ماه پیش انداخت...

از بندر انزلی برمی گشتم...

واسه ترخیض چوب رفته بودم...

رسیدم قم...

رفتم حرم...

با تو...

ولی تو نبودی...

بودی...

اما نبودی...

دستتا گرفتم...

رفتیم تو با هم...

خیلی اشک ریختم...

نمی دونم ولی خیلی درد و دل کردم باهاش...

گفتم روزی که اومدیم با راحله اگه گفته بودی میره بیشتر می موندیم پیشت بی بی...

راحله دلم برات تنگه قربونت برم عزیز دلم...

پیام نمیدم بهت چون بهم بی حرمتی می کنی...

زنگ نمیزنم چون مثل آب خوردن خوردم می کنی...

ولی دارم جون می دم عزیز دل خستم...

قربونت برم راحله...

راحله...

راحله جونم...

همسرم...

همدمم...

جیگرم...

جگر گووشم...

کجایی عزیز دلم...

الهی علی به فدای چشمات...

کجایی قربونت برم...

چند شب پیش تو حال خوابم برد...

صبح مادر می گفت مدام اسممتا صدا میزدم...

چکار باهام کردی دروغ گوی من؟؟؟

مگه نگفتی عادی میشه؟؟؟

پس چرا عادی نمیشه؟؟؟

چیزی ازم نمونده دیگه...

عزیز دلم...

راحله فداتشم...

دلم برات تنگه...

ناموسما بهم پس بده...

محتاجشم...

سردمه...

آغوش گرمش فقط میتونه آرومم کنه...

من زنما می خوام...

غارتگر عالم...

دنیاما بهم برگردون...

علی طاهری
۰۶ دی ۹۶ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



زیاد بر نمیگردم به عقب...

از همین چند روز پیش میگم...

اومدم سرچشمه...

دیدمت...

گریه کردیم...

بغل کردیم همدیگرا...

دوست داشتیم هم را...

بعد گفتی میای سر زندگیت...

چهار روز بعدش پیام دادی که برنمیگردی...

با وجود اینکه من به عشق تو با خانوادم صحبت کردم...

خونه دیدم واسه رهن...

بهترین جای شهر...

گفتی با من زندگی نمیکنی...

چند روز بعد پیام دادی...

کمی نرم تر بود...

بعد زنگ زدی...

شب بود...

خوب صحبت کردی...

گفتی ببخشید اگه دلتا شکستم با حرفام...

گفتی به دل نگیر...

دو روز بعد دوباره با پیام نا مربوطت دلما شکستی...

چند روز بعد دوباره زنگ زدی...

از عکس هامون حرف زدی...

چند تا شا فرستادی...

فرداش پیام عاشقانه دادی...

"ای مونس غم گسار چونی بی من و ادامه اون..."

عصرش اما با افتخار از همکارت که روزی زندگی منا ریخت به هم حرف زدی و ریدی رو من...

که هیچ گهی نیستی علی...

و هیچ گهی نمی تونی بخوری...

یک سوال ازت دارم...

واقعاً اصلاً از خدا نمیترسی؟؟؟

به چه حقی به خودت اجازه میدی مکرراً من را بریزی به هم...؟؟؟

به چه اجازه ای مکرراً منا را خونه نشین میکنی...

الان چند روزه دوباره نرفتم دنبال کارام...

ر.زی که پیام دادی که دیگه برنمیگردی یه مشتری گرجی را از دست دادم...

چون کارشا آماده نکردم و 3 روز جوابشا ندادم...

صبح میرم حتماً بیرون...

ولی الان چند روزه خونه نشینم کردی...

دلم را مکرراً میشکنی...

شب یلدا به اندازه کافی داغون بودم...

بابام مهمون داشت...

مهمونی بزرگی بود و من نرفتم خونه تا صبح...

اون به درک...

مگه تو کی هستی فکر می کنی که حق داری هر وقت خواستی به من محبت کنی و هر وقت دلت خواست برینی رو من...

هیچ وقت حلالت نمیکنم...

بابت رفتارات...

بابت ظلمی که به من کردی...

به خاطر ظلمی که هنوز ادامه میدی...

خدا ازت نگذره راحله...

خدا جوابتا بده...

فقط اینا بهت بگم...

بدون به هیچ عنوان نمیتونی عشقی که بهت داشتم را منکر بشی...

پیش هرکی بری بگی شوهر من خیلی با من سکس میکرد پس منا دوست نداشت و عشقش به خاطر شبش بود بهت میخنده بیچاره...

بهت می خنده...

دلم به حالت میسوزه...

واقعاً کوفتت بشه این همه محبتی که بهت داشتم....

کوفتت بشه که به خاطرت زندگیما رها کردم...

حالا میشینی چرت و پرت تحویل من میدی...

برات متأسفم واقعاً...

خیلی راحله...

خیلی برات متأسفم...

به خاطرت همه کار کردم...

تو اما تو توهم چند تا کلمه حرف گیر کردی...

جای زندگی پیش کسی که عاشقانه دوست داره زندگی با نکبت همراه با حسرت و تنهایی را انتخاب می کنی...

و من باید جور حماقت تو را بکشم...

فقط اگه میدونستم اینقدر نادونی هیچ وقت سمتت نمیومدم...

من همه چیزما سر تو از دست دادم تو میشینی هفته ای دوبار میرینی رو من...

حرمتم را نگه نمیداری...

آرزو می کنم خدا حرمتت را بشکنه...

تو زندگیم اندازه امروز ازت دلگیر نبودم...

من و اشک و غم دوری زنی که به خاطر داشتنش همه چیزما دادم....

تو و بی حرمتی و توهم حرف های نامربوطت...

خدا  روزی بین من و تو قضاوت خواهد کرد...

و اون خدای دل های شکستس...

و اون روز دیر نخواهد بود...

علی طاهری
۰۴ دی ۹۶ ، ۰۴:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



راحت حذفم کردی...

از زندگیت...

از دلت...

از عکس ها...


علی طاهری
۰۴ دی ۹۶ ، ۰۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



زیاد میام به خونه...

ولی حرف نمیزنم...

روزی ده بار...

بیست بار...

خونه خاک گرفته...

گرد تنهایی و سردی و تاریکی...

و انگار دلی خوش نیست که آب و جاروش کنه...

دلم تنگه برات...

خیلی زیاد...

ولی حرف نمیزنم...

نمیدونم...

شاید خیلی گفتم و نفهمیدی...

شاید خیلی باریدم و ندیدی...

شاید نمیخوای بشنوی...

نمیخوای بدونی علی را...

نمی خوای داشته باشی مرد این خونه را...

خیلی حرف دارم باهات...

ولی سفت جلو دهنم را گرفتم که حرف نزنم...

از بس گفتم و نشنیدی....

علی طاهری
۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۷:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



اتفاقی که این چند روز داره میوفته اینه...

خوب خیلی سعی کردم راستی راستی نفرینت کنم...

از ته قلب...

اما نشد...

یعنی نخواستم که بشه...

کسی که دوسش داری را اگه نفرین کنی یعنی دوستش نداری...

پس نمیشه نفرینت کرد...

از روزی که پیام دادی که نه...

از فرداش کم و بیش نمازم را می خونم...

و تو قنوت و همین طور بعد از اون فقط دعا می کنم واسه خوشبختیت و دعا می کنم خدا کمکت کنه درست تصمیم بگیری...

درست فکر کنی...

و طوری زندگی کنی که در شعن و منزلتته...

نه طوری که خودتم هم حالت بهم بخوره از اینکه بهش فکر کنی...

خیلی ازت ناراحتم...

و خیلی به تصمیماتی که میگیری بد بین...

فکر می کنم راه اشتباهی را پیش رو گرفتی...

به هر حال من فقط واست دعا می کنم که درست پیش ببری زندگیمونا...

خیلی حالم بده این روزها و خیلی دلما شکوندی...

کاری که بار ها و بارها کردی...

به خاطر داشتنت ،از دست ندادنت و دوباره به دست آوردنت همه کار کردم ولی ندیدی و نخواستی ببینی...

مهم نیست...

خلایق هر چی لایق...

من خستم فقط از دستت...

خیلی خستم...

خیلی خستم کردی با بچه بازیهات...

دوست دارم...

خیلی...

ولی ولت می کنم که خودت تصمیم بگیری...

فکر کنم دیگه اشک ها و زجه های من پیش تو اعتباری نداره...

هنوز اشک میریزم...

ولی اینبار آروم که تو صداشونا نشنوی...

خدا روزی بین من و تو قضاوت می کنه...

فقط امیدوارم دست ا زلج بازیهات برداری...

و بفهمی هنوز خیلی راه پیش رو داری....

و باید درست زندگی کنی...

هفته گذشته کلا از تو خونه نیومدم بیرون...

کمر را بدجور خورد کردی...

ذوق داشتم ذوقما کور کردی...

امید داشتم امیدما ناامید کردی...

دل سردم کردی از زندگی...

هیچ کدوم مهم نیست...

ولی راحله برو جلو آینه...

34 سالت به زودی تموم میشه...

بچه نیستی...

فقط درست زندگی کن...

و درست تصمیم بگیر...

و چشم رو حقایق زندگیت نبند لطفاً...

ممنون...

خستم...

خیلی حالم بده...

علی طاهری
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۸:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


بار ها امروز اومدم خونه...

ولی نمیتونم حرف بزنم...

خیلی ازت دلگیرم ،خیلی...

نمی دونم چی باید بهت بگم...

چی بگم به کسی که کمر به نابودی من بسته...

چی بگم به کسی که نمی خواد پا بزاره رو فرشی که گره به گره اون را با اشک چشم براش بافتم...

نمی دونم ،فقط خستم از حرف زدن با کسی که کمتر از دیوار می شنوه حرفام را و کمتر از سنگ می فهمه محبتی که بهش دارم را...

خستم...

علی طاهری
۲۲ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



اندر تن من...

جان و رگ و خون همه توئی راحله...

ریحانه ام...

علی طاهری
۲۰ آذر ۹۶ ، ۰۳:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



خوب امشب مست کردی و ریدی به من...

این عکسا گذاشتم که یادت بیاد کجا باید میبودی و الان کجایی...

به نظرم خیلی حرفای بدی تحویل من دادی...

و خیلی ناراحتم کردی...

زنگ ها و پیام ها و اس ام اس های امشب من همه از روی عشق و محبتی بود که بهت داشتم...

و البته نگرانی من برای تو...

که کجایی و چه می کنی...

خیلی هم نگرانیم بی راه نبود...

هر جا بودی...

نمیتونستی جواب منا بدی...

یا نخواستی جواب بدی...

منم جون میکنم که برا تو زندگی را محیا کنم که برگردی...

جالبه نه...؟؟؟؟؟؟؟

به من میگی دل سیاهی...

بعد خودت یه شب چندین زنگ منا جواب نمیدی...

از ساعت 4 تا ساعت 10 شب...

اون وقت من دل سیاهم...

باشه راحله خانوم...

این درستش نیست...

برا خودم متأسفم فقط که واسه کسی میمیرم که.........

علی طاهری
۲۰ آذر ۹۶ ، ۰۰:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

موضوع اینه که هر وقت میای خونه من به دلم آگاهه و هر وقت نمیای هم همین طور...

واسه همینه که اسمش را گذاشتم خونه...

وقتی میام و مدت زمان زیادی نبودی می فهمم...

به دلم می افته...

درست مثل خونه ای که بیای و ببینی نگارت اونجا نیست و از آخرین حضورش خیلی میگذره...

به دلم افتاده چند روزه نیومدی...

علی طاهری
۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۵:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



نمیشه...

این شکلی نمیشه...

من خودما به آب و آتیش بکشم...

بعد یه روز سکته بزنم که می خوان بیان خواستگاری زنم...

میتونی بفهمی این حرف را؟؟؟

من که دل ازت نبریدم...

من که رهات نکردم...

تو انداختیم بیرون از زندگیت...

بیشتر از بچه به مادرش من به تو تعلق خاطر دارم...

از ظهر تا همین الان داره صرم گیج میره...

مگه میشه؟؟؟

مگه داریم؟؟؟

کدوم گوساله ایی تا حالا نشسته بیان خواستگاری زنش که من دومیش باشم؟؟؟

کدوم خری آخه؟؟؟

به من بگو...

تو بگو...

خوب نا مسلمونا زنما بم برگردونین...

خوب بی دین ها با دل مردم و با زندگیشون بازی نکنین...

به خدا یه بلایی سر خودم میارم راحت شم از دست همتونا...

روان منا ریختین به هم...

حالا امشب گفتی نیان...

امروز نرفتی سر قرار باهاش...

من که میدونم ول کن نیستن...

من که میدونم بالاخره خاک عالم را سر من میریزی...

منم که تا با مادر از خود راضیم حرف میزنم راجع به تو بلند میشه میره...

تکلیف چیه؟؟؟؟

باشه راحله خانوم...

از هر عالِمی می خوای بپرس...

از هر کی قبولش داری...

رابطه زناشویی یک رابطه دو طرفس...

نه صد طرفه...

من در قبال تو مسئولم...

تو در قبال من...

فردای قیامت من و تو را جلوی هم قرار میدن...

نه من را جلوی خانواده تو میزارن و نه تو را جلوی خانواده من که بخوایم به اونها جواب پس بدیم...

تو زن من بودی نه زن مادر من...

تو زن من بودی نه زن بابای من...

تو زن و ناموس من بودی و الان تا سر حد جون دارم استرس میکشم...

تو در برابر من مسئولی راحله...

به خدای عالم قسم خیلی حالم بده...

و نمیبخشمت...

که این روزا به سرم آوردی...

زن منا به زور از تو اغوشم کشیدی بیرون....

بابت این همه حال خرابی که بم هدیه دادی ممنون....

علی طاهری
۱۷ آذر ۹۶ ، ۰۴:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



برایت بار ها باید بگویم...

که در رگ های من جاری شدی چون خون...

که از من ساختی...

بار دگر مجنون...

دلم برای مزه مزه کردن دستات تنگ شده دوباره...

علی طاهری
۱۶ آذر ۹۶ ، ۰۵:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




من آنِ توام...

مرا به من باز مَده...

علی طاهری
۱۵ آذر ۹۶ ، ۱۵:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



وقتی عطر نفسامون به هم گره می خورد...

دیشب تو آغوشم گرفتمت...

ولی کاش تا لحظه مرگم نمی ذاشتم بری...

شاید پنجاه بار بوسیدمت...

ولی ای کاش پنج هزار بار بوسیده بودمت...

شاید سه ساعت نگاهت کردم...

ولی ای کاش سه هزار سال چشم ازت بر نمیداشتم...

راحله...

من بی تابتم...

علی به فدای یک نگاهت...

بی تاب بودم...

بی تاب ترم کردی...

عاشق بودم...

عاشق ترم کردی...

مجنون بودم...

مجنون ترم کردی...

خیلی حالم بده...

من الان...

همین الان...

راحلما می خوام...

علی طاهری
۱۵ آذر ۹۶ ، ۰۴:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



خیس میشم با تو هر شب زیر بارونی که نیست...

دستتو محکم گرفتم تو خیابونی که نیست...

باشمو عاشق نباشم کار آسونی که نیست...

عاشقت میشم دوباره عاشق اونی که نیست...

من خدایی با تو اینجا از تو میسازم که نیست...

باید هر شب روی رازی پرده بندازم که نیست...

تو منو به بند کشیدی تویه زندونی که نیست...

عاشقت میشم دوباره عاشقه اونی که نیست...

عاشقت میشم دوباره عاشقه اونی که نیست...

غرق میشم تو سیاه موج موهایی که نیست...

دوره تو میگردم اینجا دوره میدونی که نیست...

تو یه روزی برمیگردی از خیابونی که نیست...

عاشقم میشی دوباره عاشقه اونی که نیست...

عاشقت میشم دوباره عاشقه اونی که نیست...

عاشقت میشم دوباره عاشقه اونی که نیست...

علی طاهری
۱۴ آذر ۹۶ ، ۱۹:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



به جان تو قسم که من زِ دوریت دگر به جان رسیده ام...

بی تابم...

بی تاب...

بی تاب...

علی طاهری
۰۹ آذر ۹۶ ، ۰۴:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خیلی دلم گرفته...
تا الان همش دارم عکسی که فرستادی را نگاه می کنم...
نمیتونم باور کنم زندگیما دادم دستت که تو تصمیم بگیری و بپاشونیش...
همین که به لب هات نگاه می کنم طعمشون زیر لبم میاد...
چی بهت بگم ؟؟؟
چی کارت کنم؟؟؟
فقط....
نمیدونم...
خیلی از دستت ناراحتم...
خیلی دوست داشتم و قدر عشقی که بهت داشتما ندونستی...
نمیدونم...
ولی خیلی ناراحتم ازت...
خیلی دلم گرفته...
علی طاهری
۰۷ آذر ۹۶ ، ۰۴:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من همین طوریشم شبا خوابم نمیبره....

عکست ویروونم کرد...

امشب شب مهتابه...

حبیبم را می خوام...

حبیبم اگر خوابه...

طبیبم را می خوام...

خواب است و بیدارش کنید...

مست است و هوشیارش کنید...

گویی فلونی اومده...

اون یار..................

علی طاهری
۰۷ آذر ۹۶ ، ۰۳:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



زیاد از تو می نوشم...

بگیر استکانم را...

کاش یک دم از خیالم می رفتی...

علی طاهری
۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۴:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



همین که رفتی و مُردم...

تلاش کن که برگردی...

و در کمال خونسردی...

مرا به خاک بسپاری...



علی طاهری
۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۷:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


الان دو گلاس شراب دارم و تنها لبی کم هست که از جام اون بنوشم...
دو گلاس...
برای من...
و برای توئی که....
من فقط از جام لب تو می نوشم...
پس کجایی راحیل من...
چرا نیستی؟؟؟
چرا از جام لبت شراب به لب های تشنه علی نمیریزی؟؟؟
حالا فقط تو کمی...

علی طاهری
۲۹ آبان ۹۶ ، ۰۴:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



کاش اول کار تعریفمون را از خوشبختی مشخص می کردیم...

ممکنه سالها دنبالش بگردیم درحالی که خوشبخت بودیم و نمی دونستیم...

و بدتر از اون اینکه خوشبختی را به امید پیدا کردن خوشبختی از دست بدیم...

مثل کاری که با خودت و من کردی...

علی طاهری
۲۸ آبان ۹۶ ، ۰۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


چرا بَرَم نمانده رفتی؟؟؟
به سوز غَم نشانده رفتی؟؟؟
به سوز غَم نشانده رفتی ؟؟؟؟
راحله...
مرا به سوز غم نشانده ،رفتی....
علی طاهری
۲۷ آبان ۹۶ ، ۰۳:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


خسته شدم از بس با خودم تنهام...

خسته شدم از بس باهات حرف زدم و جواب نشنیدم...

راحله خسته شدم از نبودنت...


علی طاهری
۲۳ آبان ۹۶ ، ۰۴:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


you won't ever have to worry

you won't ever have to cry

because I'm crying

and

you won't ever have to cry

....

علی طاهری
۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو که یک به یک تمام قول هایی که به من داده بودی را داری زیر پا میذاری...

داری نابودم می کنی...

مگه من و تو به هم قول نداده بودیم آبروی هم را نبریم و همدیگه را بعد طلاق خراب نکنیم...

حالا عکس پروفایلت را میزاری که تلخ ترین خوراکی دنیا خوردن گول ظاهر آدم هاست؟؟؟؟

من ظاهر ساز بودم راحله جون؟؟؟

راحله؟؟؟؟

اینجا خونمونه...

فقط منم و تو...

یه لحظه بشین فکر کن ببین غیر از جلب رضایت خانوادت ،غیر از لج و لج بازی ،غیر از بچه بازی و به سخره گرفتن زندگی از جانب تو دلیلی داشت طلاق گرفتن تو...؟؟؟

اینجا فقط منم و تو...

تو واقعاً التماسای من را که جدا نشیم و از اول زندگی مون را بسازیم یادت نیست؟؟؟

راحله واقعا یادت نیست؟؟؟

واقعا یادت نمیاد تو راه رفشنجان که می رفتیم چطور من مرد اشک میریختم و التماس تو می کردم؟؟؟؟

واقعا یادت نیست که با چه بی رحمی از کنار زجه هام می گذشتی؟؟؟

راحله جون چرا؟؟؟

فقط بگو چرا اینقدر فراموش کاری؟؟؟

لطف کن یه کاری برام بکن...

یه وقت که با مادرت تنها بودی سلام من را بهش برسون...

بگو مادر...

همون علی که به پشت وانه تو به مادر خودش پشت کرد و تو پشتش را خالی کردی و در جواب حرفش که گفت مادر تورا خدا نذار این زندگی از هم بپاشه گفتی نه علی اقا دیگه فایده نداره ،اون روزایی که من می خواستم ازش جدا شم به پهنای صورتش اشک میریخت و التماس می کرد که این اتفاق نیوفته و اگه راضی به طلاق شد به این خاطر بود که می گفت من زندان بان نیستم راحله و نمی خوام تو را تو زندگی خودم زندانی کنم ولی التماست می کنم نرو بمون من همه چیزا به خاطرت عوض می کنم...

بهش بگو که حتی جلوت زانو زدم....

بهش بگو که تو راه رفسنجان دستت را فشار میدادم و زجه می زدم...

بهش بگو...

به همون مادری که روز طلاق 4 بار زنگ زد ببینه تموم شده یا نه بگو وقتی دیگران ازش می پرسن چی شد قسم دروغ نخوره که خبر نداشته و راحله کار خودش را می کنه...

این حرف ها به گوش من می رسه و فقط واگذار می کنم به خدا...

بهش بگو این حرف را که دفعه بعد نگه علی اگه زنشا دوست داشت طلاق نمیداد...

بهش بگو که بدونه و یادش بیاد که همشون جلو این جریان سکوت کردن و بدبخت شدن من و تو را به تماشا نشستن...

بگو که بدونن چشم دوختم که....

چند روز پیش گفتی تو این مدت خیلی درد و سختی کشیدی بعد رفتن من...

می دونم که دروغ میگی...

و میدونم که اصولاً نمیدونی درد یعنی چی...

چون هنوز قلبت تیر نکشیده...

چون هنوز شب زنده داری نکشیدی...

چون مثل من سوی چشمات کم نشده مجبو شی هفته ای دوبار بری دکتر و هیچ دکتری نتونه کمکت کنه...

فقط بهت بگن کمتر گریه کن تا بیناییتا از دست ندادی...

هنوز مثل من درد نکشیدی راحله خانوم...

راستی گفته بودم عکس پرونده قطور چشمام را واست می فرستم...

یادم رفت...

حتماً این کارا می کنم که بفهمی درد یعنی چی؟؟؟

که بفهمی چه کار باهام کردی...

که دفعه بعد اگه کسی اومد راجع به من باهات حرف بزنه خیلی چیزا را روت نشه بگی...

مثلاً در نیای به جواد بگی تو و علی که پشت سر من فحش دادی...

من فیلم محمد جواد را که راجع به این موضوع باهاش حرف زدم و اون موقه فقط من بودم و اون واست فرستادم که حقیقتا بفهمی ...

اون موقع تو هنوز رو توهم خودت پا فشاری می کنی...

خیلی حرف دارم باهات راحله...

ولی واقعا حالم داره به هم می خوره...

از خودم...

از وقتی که می ذارم برای حرف زدن با زنی که در گوشش را گرفته که نشنوه...

و چشماشا بسته که نبینه حقیقت زندگی خودش را...

ما غلط کردیم که ازدواج کردیم...

ولی گه بزرگتری خوردیم طلاق گرفتیم...

چون اگه به واسطه ازدواج خیلی چیزا را از دیت داده بودیم حداقل هم دیگه را داشتیم...

الان هیچی نداریم...

هیچی...

مسئولیت ازدواجمون را باید قبول می کردیم...

نه اینکه فرار کنیم...

لطف کن اگه پیغامم را خوندی نیا دوباره تو تلگرام راجع بهش غُر بزن به من...

پیام خواستی بدی بعدا بده...

هر وقت دلت تنگ شد...

یا خواستی احوالی بپرسی...

اما جواب حرف های امروز من را نده ...

من واقعا حالم از اونی که تو میدونی بدتره راحله...

تا امروز نفرینت نکردم...

و امیدوارم کاری که با من کردی سرت نیاد...

چون مطمئنم له میشی...

مواظب خودت باش یار بیگانه نواز من....


علی طاهری
۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


سلام...

عزیز دل خستم....

سلام...

گفته بودم وقتی پیام نذارم ،یا مُردم یا تو سفر بودم و دست رسی نداشتم...

پس اگه این چند روز اومدی و ندیدی خبری از دل تنگم...

دو دلیل بیشتر نداشته...

که گفتم...

الهی به فدای نگاه نافذ تو...

کجایی عزیز دل علی؟؟؟

الهی من بمیرم که الان کنارم نیستی...

من بیتابتم...

خستم راحله...

الان فقط تو را می خوام...

علی طاهری
۱۳ آبان ۹۶ ، ۰۹:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


حافظم از تو بهتر کار می کنه...
مثلا خوب یادم میاد که قول دادی اگه شرایط را به خاطرت عوض کنم بر می گردی...
مثلا خوب یادمه که تو تلگرام در جواب حرف های من گفتی قبول داری که بهم بد کردی...
خیلی چیزا یادم میاد...
ولی انکار می کنی...
من بی تو دارم زجر می کشم و تو...
پیلم میدی که تا میتونی از زندگیت لذت ببر...
موندم چطور با غمی که تو دلم کاشتی شاد باشم...
و موندم تو چطور میتونی بعد جفایی که به من کردی شادی کنی...
هنور هم اعتقادم را به خدا از دست ندادم...
و میدونم که خدا هست...
و میدونم که خدا میبینه...
راحله عزیز تر از جانم...
هنوز تنها و تنها به امید اومدنت تلاش می کنم تا زندگی را که تو می خواستی برات بسازم...
هنوز تنها چیزی که بهم آرامش میده تصور لمس موهاته...
قرار بود بزاری برام بلند بشن...
یادته؟؟؟
موهای تو هنوز هم دارن رشد میکنن...
ولی این قامت منه که هر روز کوتاه تر و خمیده تر میشه...
به برکت ظلمی که بهم کردی...
هر چند تو زندگیم با تو اشتباهات زیادی ازم سر زد...
ولی این کار تو حقم نبود...
من هنوز معتقدم...
و هنوز امید دارم...
و نمیذارم شیطانی که تو را تسخیر کرده از زبون تو من را نا امید کنه...
آره همون اهریمنی که من و تو را از هم جدا کرد...
و باعث شد یادت بره به خاطر به دست آوردن تو چه پلهایی شکست...
و چه طوفان هایی به پا شد...
همون شیطانی که بارها حضورش را بهت تذکر دادم...
ولی اینقدر به تو نزدیک شده بود که ندیدیش...
برات دعا می کنم راحله...
و هر چقدر از من متنفر باشی در ازای اون عشق نثارت می کنم....
و می دونم...
و مطمئنم صدای زمزمه محبتی که بهت دارم را هر لحظه می شنوی...
شک ندارم که وقتی با خودت خلوت می کنی...
و کسی نیست که جلوش بخوای منا خراب کنی...
دلت برام تنگ میشه...
همون طور که من بی تابتم...
محال ممکنه غیر از این باشه...
و برام مهم نیست چی بگی...
دل به دل راه داره...
این قانون خلقته...
و غیر از این  نمیتونه باشه...
مواظب خودت باش...
علی طاهری
۰۴ آبان ۹۶ ، ۰۹:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


سوزوندی زندگیما راحله....

سوزوندی...

تو اگه زندگی کن نبودی چرا گذاشتی به خاطرت همه چیزما ببازم...

تو اگه عاشق نبودی چرا گذاشتی عاشقت باشم...پتو اگه رفتنی بودی چرا منا به آغوشت بد عادت کردی..

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا این کارا باهام کردی؟؟؟؟

چراااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو که عهد شکن بودی چرا عهد بستی...

راحله کجا ببرم درد دلما؟؟؟

کجا ببرم آهماااااا؟؟؟

کجا ببرم دل زارماااااا؟؟؟؟

چرا نیستی؟؟؟

چرا برنمیگردی؟؟؟؟

چرا نمیفهمی؟؟؟

چرا درکم نمیکنی؟؟؟

چرا یادت میره همه چیزمی؟؟؟

چرا یادت میره؟؟؟

چرا این قدر بی وفایییییییی؟؟؟

چرا صداما نمیشنوی راحلهههههههههههههه؟؟؟؟


علی طاهری
۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۴:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


به غربت شبهام رحم کن راحله....

بی تو نمی خوام...

هیچ چیزا نمی خوام...

علی طاهری
۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۴:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



گفته بودی عاشقم هستی ولی...

انگار نه...

علی طاهری
۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


چیزی نمونده که برای همیشه بفرستیم گوشه قبرستون...

بم رحم کن...

بفهم که کاری که داری باهام میکنی زیادی سنگینه واسه علی...

به خدا حقم نیست...

داری دست به قتل من میزنی...

برای همیشه...

وقت داره تموم میشه...

عده که تموم بشه عمراً نمیذارن دوباره عقد کنیم...

بم رحم کن...

به مردی که همه چیزشا به خاطر تو از دست داده...

خط نکش رو عمر و جوونیم...

خواهش می کنم...

علی طاهری
۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۶:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


گفته بودم فقط تو آغوش تو خوابم می بره...

باور نکردی...

رفتی...

حالا کجایی که ببینی بی خوابی هر شبما...؟؟؟

فراموش کردم قراره نباشی...

هنوز به اومدنت امید دارم...

دروغ میگی که منا نمی خوای...

دروغ گوی خوشگل من...

با همه دروغ گوییت دوست دارم...

هر کارم کنی ما مال همیم...

قهر کردی؟؟؟

رفتی؟؟؟

منتا می کشم ،برت می گردونم بالاخره یه روز...

من هنوز امید دارم...

دروغ گوی عزیز من...

بالاخره یه روز میای...

بالاخره یه شب دوباره آروم میگیرم تو آغوشت...

بالاخره یه  شب دوباره می خوابم آروم...

علی طاهری
۲۶ مهر ۹۶ ، ۰۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من نمی دونم جه کار کنم تو این حالی که دارم...

ای کاش لااقل یه قرص برای بی قراری...

ای کاش یه دارو برای بی قراری های من وجود داشت راحله...

علی طاهری
۲۶ مهر ۹۶ ، ۰۲:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


عشق یعنی همه بفهمن برای اون چه کردی...

ولی خودش ندونه...

یعنی خودشش نخواد که بدونه...

علی طاهری
۲۵ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام...

فقط بدون وقتی پیام نمیذارم که یا مرده باشم...

یا تو سفر کاری و دسترسی و وقت نداشته باشم...

مثل این چند روز...

امروز اومدم...

و فردا ساعت 4 صبح دوباره میرم...

هر چند اگه دلت با من باشه هر لحظه ،هر لحظه میشنوی صداما که دارم باهات حرف می زنم...

عزیز دل خیلی خیلی خیلی خستم...

علی طاهری
۲۵ مهر ۹۶ ، ۲۳:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


باید با هم حرف بزنیم...

رو در رو...

زانو به زانو...

به نظر من همه چیز قابل حله...

کمی وقت می خواد...

بزار به داد زندگیمون برسیم...

خسته شدم از تکرار این حرف...

شیشه شکسته شکسته قبول...

من شیشه زندگیمونا عوض می کنم...

همه چیز تازه میشه...

همون طور که تو  می خوای...

من خستم...

بم رحم کن...

راحله...



علی طاهری
۲۱ مهر ۹۶ ، ۰۳:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...



علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۵:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


واقعاً نمیشنوی صدای فریاد من را...؟؟؟
واقعاً وقتی تو غمت به سینه می کوبم نمیشنوی...؟؟؟
خانوم راحله...
دارم سرت فریاد میزنم...
دارم تو سینه می کوبم...
من تو را چشم در راهم...
لج بازی را بذار کنار...
فرصتی نداریم...
علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۴:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


به چه زبونی ازت بخوام؟؟؟

ناموسما بهم برگردون...

چیزی که دزدیدی مال تو نیست...

مال هیچ کس نیست...

متعلق به منه...

لطفا هستیما بهم برگردون...

علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۳:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من برای دوباره به آغوش کشیدنت آماده ام...

تو هم برای دل سپردن آماده شو...

بچه بازی و لج بازی را بزار کنار...

تموم کن ظلمت شب هاما...

بزار به داد زندگیمون برسیم...

علی طاهری
۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


عکس پروفایلی که دیروز گذاشته بودی نظرم را جلب کرد...

گفتم اگه منظورت به خودت باشه که جای خوشحالی داره برای من...

و اگر منظورت به من باشه خیلی برام عجیبه که من هرچقدر روضه می خونم تو بر می گردی سر خونه اول و انگار واقعاً حافظت ضعیفه و یادت رفته به زور از من طلاق گرفتی و من راضی به این امر نبوده و چقدر التماست کردم که نری...

پس من قدر تو را می دونستم...

نه اینکه بعد رفتنت یادم بیاد دلتنگت بشم...

یادم هست که یه شب قبل طلاقت با التماس بدن را می بوسیدم و میلیسیدم و اشک میریختم...

من خوب می دونستم که چه زجری می کشم بی تو...

اما تعجبم وقتی خیلی بیشتر شد که دیدم امروز اون عکس را برداشتی و حذف کردی...

داشتم کل روز به این فکر می کردم که چی باعث میشه اینقدر زود عوض شی...

نمی خوام بحث کنم...

فقط کاش الان کنارم بودی...



علی طاهری
۱۷ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


برگرد و تا ابد مهمان چشمانم باش...

عزیز دلم...

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۳:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



گفتی بعد یک هفته عادی میشه واسمون...

پس چرا نشُد؟؟؟

چرا همش دروغ گفتس بهم...

پس کی رود رسخ ماهت از نظرم...

تو بعد یه سال و نیم هم واسه من عادی نشدی...

هر وقت میدیدمت واسم تازگی داشتی...

یادت نرفته که ایشالا؟؟؟

همش دروغ گفتی...

واسه من هنوز نبودت نشده عادت...

یه روز ستاره های شب به تشهادت میدن تا صبح بیدار موندن هر شبم را...

گواهی میدن کم شدن سوی چشماما...

خدا هست...

خدا میبینه...

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۵:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تو بخواب...

منم تا شبح زجر می کشم تو غم نبودت...

دزدی شاخ و دُم نداره...

ناموسما دزدیدی...

راحت بخواب...

منم تا صبح تو سینم می کوبم تو غمت...

جای پات کنار پام خالیه...

خدایا نکنه واقعاً وجود نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



زنما می خوامممممممممممممممممممممممم....

علی طاهری
۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۳:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



چند روز بود تو مسافرت کاری بودم...

شهر به شهر و بیابان به بیابان...

ببخش که چند روز پست نذاشتم...

در به در تلاش برای بهتر کردن شرایط و به امید اونکه روزی برگردی...

اما راستش دلم خیلی گرفته...

می شُد تو باشی...

و تو کار و مسافرت های پیاپی همراهیم کنی...

راستش کار آزاد خیلی سختی داره...

و من تنها و خستم...

ازت خیلی ناراحتم که تو روزای سخت عهد شکستی...

توئی که حتی برای توضیح دادن به بقیه دلیلی قانع کننده نداری و داستان میبافی...

مثلاً در میای میگی به سمیه علی اقا حتی نمیذاشت من بچه هاما ببرم حمام...

چرا اینقدر دروغ میگی؟؟؟

من فقط گفتم جلو بچه هات لُخت مادر زاد نشو زشته...

خودتم قبول داری و اگر فکر می کردی کارت درسته میگفتی علی آقا حتی نمیذاشت من لخت مادر زاد بشم جلو پسرام...

من فقط گفتم شُرت پات باشه همین...

این میشه دلیل طلاق مومن خدا...

کار به گذشته ندارم...

ولی با وجود همه مخالفت های خانوادم برای زندگیم با تو و اصرار فاطمه برای برگشتنش من تصمیمما گرفته بودم و حتی اگه پیام هایی تو یک مقطع بین ما رد و بدل شده بود تصمیم گرفتم با همه اذیت ها و بی مهریت هات با تو باشم و وکیل گرفتم و در عرض یک ماه طلاقش دادم فاطمه را که فارق از همه کس و همه چیز با تو باشم...

ولی تو چون من بی کس بودم بهم پشت کردی...

راحله خانوم من جوونم تو اوج جوونیم زنما ازم گرفتی...

حلالت نمیکنم...

خیلی الان نیاز دارم زنم ،ناموسم ،عشقم کنارم بود...

خستم...

دلم می خواد به خانومم اروم بگیرم ولی تو به زور ازم گرفتیش و من حلالت نمیکنم...

کاش به جای دروغ گفتن به این و اون می گفتی علی آقا با اشک چشم منا طلاق داد...

کاش می گفتی حتی شب آخر تا صبح مناتو آغوش خودش گرفت...

کاش می گفتی روز قبل طلاق اشک میریخت و بدن من را می بوسید و میلیسید و زجه می زد...

کاش جرأت داشتی و اینا را می گفتی تا همون فامیلت جای من سیلی بهت بزنن که چطور این کارا با این مرد کردی...

راحله خانوم...

زن ثابقم ،بچه هام ،پدر و مادرم ،و همه خوشی هاما پات گذاشتم و تو به من پشت کردی ...

نمی بخشمت...

اگه می دونستم این کارا باهام می کنی حداقل بچه هاما نمیدادم به اون زن...

گفتم نرو...

روزای سخت زندگیمون رفت...

روزای خوش پیش رو مونه...

نموندی...

لج کردی...

بچه بازی کردی...

رفتی...

میگی با خانوادت بیا من اشتباهما تکرار نمی کنم...

ولی نمیدونی انسان مسئول تصمیماتشه و باید مسئولیت اون ها را قبول کنه...

من اگه خانوادم کلید خونشونا نمیدن من یکی از روش بزنم راحت برم و بیام و هر دفعه بهونه میارن نتیجه تصمیم مشترکمون و  البته به پیشنهاد شما بود که بدون اجازه اونا ازدواج کنیم و من الان اگه بی کسم به خاطر توئه و تو باید مسئولیتش را قبول کنی...

نه که فرار کنی ازش...

علی اگه تنها شد سر تو تنها شد...

و تو باز تنهاش گذاشتی...

به خاطر مشکلات که قابل حل بود ،مسائلی که من قبول کردم تغییر بدم ،شرایط مادی که قول دادم فراهم کنم واست...

ولی عهد شکستی...

راحله خسته شدم از بس از صبح تا شب باهات حرف زدم در حالیکه نیستی...

و از بس بی خوابی کشیدم تو شبایی که نیستی بغلت بگیرم...

دید چشمام کم شده...

چرا خد ارا در نظر نمیاری؟؟؟

زنما به نا حق ازم دزدیدی...

یا به من برش گردون...

یا .........

مواظب خودت باش و بدون خیلی دلم می خواد صداتا بشنوم...

ولی افسوس که به خواست آدمای دورت که حاظرم قسم بخورم واسشون مهم نیست تنها موندنت این شانسم ازم گرفتی...

جالب بود برام که خواهرت بعد اطلاع از تصمیمت برای جد اشدن از من هم به تو بیشتر محل میذاشت و هم به من...

اونا از من متنفر بودن؟؟؟

خدا ازشون متنفر باشه که اثباب جدایی ما شدن...

هم خانواده تو هم مال من...

ولی راحله...

عهد بسته بودی...

به خدا حلال نمیکنم و نمیبخشمت...

راحله...

خدا هست...

خدا میبینه...

علی طاهری
۱۳ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


گلوی امام حسین را خنجر شمر برید...

و گلوی من را غم بی وفایی تو...

به رگهای بریده گلوی حسین قسمت میدم...

به وامانده های وجود حقیرم رحم کن...

تاب دوریتا دیگه ندارم...

بیا دارم جون میدم...

برگرد...

علی طاهری
۱۰ مهر ۹۶ ، ۰۴:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تنهای من...

تنها ترم نکن...

علی طاهری
۰۹ مهر ۹۶ ، ۰۴:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


میگی خانوادم واسم نذر برداشتن...

شما زحمت نکش...

ولی خانوداه تو منم...

و قرار نیست هر کاری گفتی بگم چشم و نذر بر ندارم...

همه چیزما نذر چشمات کردم...

علی طاهری
۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


امروز رفتم بیرون...

سمت مراسم عزا...

مردم عزادار حسین بودن و من عزادار نبود نگارم...

مردم به طبل عزای حسین می کوبیدن و من به طبل عزای رفتن تو...

نمی دونم راحله تا کی می خوای ادامه بدی این بازی را...

ولی از خود حسین خواستم هر لحظه صدای عشق من را تو گوشت نجوا کنه...

نمیدونم ولی خیلی بی معرفتی...

برگرد تا نفس هست...

به حق حسین...

برگرد...

تا زندم برگرد...


علی طاهری
۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



آدم ها تا وقتی جوونن قُدن...

مثل شما...

دلت می خواد همه چیزا تجربه کنی...

حتی دیدین مرگ من را...

منی که عاشقتم...

التماسما میبینی...

تلاشما برای به دست آوردنت...

ولی باز هم بیشتر اشتباه میکنی که من را در به در کنی و بیچارگی و بدبختیما ببینی...

به کجا چنین شتابان؟؟؟

کمکم کن...

حالم خیلی بده...

ناموسما بهت به امانت سپردم...

روز طلاق همین حرفا بهت زدم...

بهم خیانت نکن...

ناموسما دست کسی نسپار...

راحله به خدا راضی نیستم ناموسما بهم برگردون...

علی طاهری
۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۶:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دو روزه دارم فکر می کنم چی بنویسم واست...

چی بگم به تو که اینقدر بی حساب و کتاب زندگی میکنی؟؟؟

فقط یه حرف بهت بزنم ،طلاقت از من حاصل دعا و سحری بود که خودتم حضورشا حس می کردی تو زندگیت...

به خاطر خودت رو حرفام فکر کن...

من دوست دارم در کنارت باشم و عاشق هم بمونیم...

خواهش می کنم به داد خودت و من برس....

فقط دوباره اشتباه نکن...

علی طاهری
۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



طعم شیرین لب هاش حقم بود...

خدا حقما پس بگیر از اونایی که ازم گرفتنش...

خدا میدونی که نمیبخشم...

خدا می دونی که حلال نکردم و نمیکنم...

حقما می خوام...

زنما می خوام...

آرام جانما می خوام...

خدااااااااا من نمی بخشم....

علی طاهری
۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



به خداحافظی تلخ تو سوگند نشُد...

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد...

هرچی هم بگی باور ندارم که دلت جایی گیر نیست...

مطمئنم که من میسوزم و روزی با دیگری میبینمت...

با من چه کردی.......؟؟؟؟

علی طاهری
۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۳:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



هنوزم همونم...

کمی مبتلا تر...

هنوزم همونی...

فقط بی وفا تر...

علی طاهری
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۶:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



فقط یه سوال دارم


چرا؟؟؟

علی طاهری
۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۶:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


تو واقعا از هر چی سنگه سنگتری...

از هر چی ستمکاره ستکمکار تری...

من خون دادم پای این نوشته ها که چی ؟؟؟

که تو هیچ وقت بهشون پشت نکنی...

نه اینکه بزاریشون و بری...

بی معرفت من می رفتم درمونگاه خون میدادم تو شیشه یا دستم را زخمی می کردم پای نوشتم خون بریزم که بریزیش دور؟؟؟؟

هر شب من باید یه چیز تازه از تو ببینم عصابم بریزه به هم؟؟؟

پاک کردن عکس های مشترکمون تو مهمونی ها بس نبود ؟؟؟

خون مردی که دوست داره را هم دور میریزی؟؟؟

خدا به دادت برسه که اینقدر راحت دل میشکنی راحله ،خدا به دادت برسه...

به خدا دعا می کنم خدا به دادت برسه...

خدا به دادت برسه که دوباره امشب کمرم را شکستی...

دنیا دار مکافاته عزیزم...

اینقدر بی حساب کتاب نیست که توهر کار دلت می خواد با من می کنی...

خدا به دادت برسه...

خیلی کم لطفی...

من دارم خودما به آب و آتیش می زنم شرایطا فراهم کنم که تو خودت برگردی...

تو هی دل بشکون....

بیچاره تو ،بیچاره دل من...

نمی بخشمت...

علی طاهری
۰۱ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




اگه بخشش باعث کوچک شدن می شد خدا اینقدر بزرگ نبود...

خدا از دنیا دنیا گناهان ما می گذره در حالی که ما هیچ کاری براش نمیکنیم...

ولی تو از کاستی های منی که کمرم شکسته تو دوریت نمی گذری...

منی که امروز حاظرم هر کاری برات بکنم...

مطمئن باش اگه بگذری بزرگ میشی ،نه کوچیک...

بهت قول میدم...

از من میشنوی آدم هایی که ما را از هم دور کردن دوست ما نیستن...

نه خانواده من ،نه خانواده تو...

بزار خودمون به داد زندگیمون برسیم...

بذار ببخشیم تا خدا بهمون لبخند بزنه اینبار...

فراموش نکن اشتباهات خودت را هم...

و درسته که من هم گناه کارم...

ولی گناه دارم...

به تنهاییم رحم کن...

راحله عزیز تر از جونم...

بیا شوهرت چشم انتظارتته...

بیا عزیزم ،دلبرم...

چشم نبند...

بسه دیگه...

فهمیدیم...

بسه دیگه...

بیا...

دلم تنگه برات قشنگم...

عزیز دل خستم...

برگرد پیش علی...

چمدون را بستم...

آماده سفریم...

بیا تا بریم...

علی طاهری
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



کاش نمیذاشتم باز اون پنجره را...

کاشکی یه روزم تو جای من شی بفهمی این حال را...

علی طاهری
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بر خلاف تو من هنوز فکر می کنم نور امیدی هست...

محبت همه چیزا درست می کنه...

خیلی ها طلاق میگیرن و رجوع می کنن...

پس برگرد تا چشمام را فرش قدم هات کنم...

اینقدر از خودم مطمئن هستم که می گم حق طلاق را بهت میدم...

پس بزار باز مست وجودت باشم...

ما بدون هم آینده ای نداریم...

برگرد و مونسم باش نگارم...

خیلی دل تنگتم...

دوست دارم...

علی طاهری
۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



اینی که من و تو مدتی از هم جدا باشیم و من تلاش کنم زندگی را اون طوری که تو می خوای بسازم و تو برگردی یه قولی بود که به هم دادیم...

دوباره عهد شکنی نکن راحله...

پل های پشت سرمون را خراب نکن...

نه تو بعد من آینده ای داری و نه من بعد تو...

بزار اون طور که حقمونه زندگی کنیم...

خواهش می کنم ازت راحله...

من دوست دارم...

اگه هنوز میای خونه و این متنا می خونی بدون دلم می خواد باهات زندگی کنم...

تمام زندگی ما به پات ریختم...

یه بار دیگه هم این کارا می کنم...

از این مملکت میریم...

و اینقدر به امروز خودم و تصمیمم برای با تو بودن ایمان دارم که حق طلاق را می دم بهت...

روش فکر کن...

این تمام کاریه که می تونم بکنم...

فقط می خوام باشی...

زنم باشی...

خیلی دلم برات تنگه ،خیلی...

فراموش کنیم گذشته را از نو شروع کنیم...

حق طلاق را بهت می دم چون به خودم ایمان دارم و میدونم طوری کنارت زندگی می کنم که هیچ وقت نخوای بری...

روش فکر کن لطفاً...

خواهش می کنم...

خودتم گول نزن دیگه ،بسه...

علی طاهری
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خواب ندارم

خوابم نمیبره

دلم عشقما می خواد

علی طاهری
۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۴:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چون من التماس تو میکنم که برگردی تو ناخودآگاه من را به عنوان مجرم میبینی و بیشتر فاصله می گیری شاید

اما ما هر دو مقصر بودیم

و من می خوام از نو شروع کنیم

من می خوام که باشی

که بریم از این دیار

که از نو شروع کنیم

که فراموش کنیم همه چیزا

که بریم و کنار هم خوشبخت باشیم

که آرامش داشته باشیم با هم

که باشی

که زنده بمونم

علی طاهری
۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

راحله راحله راحله عزیز تر از جونم

راحله الهی دورت بگردم

راحله اشک هام هرچند برای تد ارزشی نداره امونما بریده

نگارم

هستیه من

نمیدونم میای اینجا به خونه سر میزنی یا نه

ولی فقط اینا میگم که دیگه طاقت دوریتا ندارم

عزیزکم همه کسم بسمه به گه خوردن انداختیم بسمه من راحلما میخوام

علی از همه چیزش گذشت که تو را داشته باشه

به خدا قسم دعا گیرمون کردن که اید اتفاق  افتاد

راحله علی به فدای عطر نفس هات

کجا پیدا کنم مثل اون عطر نفس هاتا؟

کجا پیدا کنم اون نگاهت را؟

خدا از همه چیز بنده هاش میگذره تو هم از کاستی های علی بگذر راحله من طاقت دوریتا ندارم برگرد برگرد برگرد

به جان خودت قسم همه تلاشا دارم میکنم اون زندگی که میخواستی را برات بسازم

راحله اگه برنمیگردی دعا کن زودتر از دنیا برم 

راحله من تاب ندارم دوریتا

من خواب ندارم بی تو

راحله من کم آوردم کم آوردم کم آوردم

نگارم همسرم همدمم من کم آوردم

دلم برات تنگهههههه راحله جانم کاش میشنیدی صداما زجه هاما

راحله من مبخوام تورا دلم شکسته

بهم ظلم کردی زنما بهم برگردون

میخوام رو چشم بذارمش راحله

من همسرما میخوام

مونسما می خوام

نگارما میخوام راحلههههه

علی طاهری
۲۷ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بلند شو

بیدار شو و ببین که شب از نیمه گذشته و من هنوز خوابم نبرده

بیدار شو و ببین آرام ندارم

عشقما بهم برگردون

بزار دوباره به عطر موهات آروو بگیرم

بیا بسمه دیگه

برگرد من دیگه تاب ندارم

علی طاهری
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

راحله دلم برات تنگه

راحلههههههههه


علی طاهری
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برگردیم تا دیر نشده

علی طاهری
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

داشتن یه خانواده لیاقت می خواد

خوب یا بد

فرقی نمیکنه

فکر میکنم الان دیگه وقتشه استحقاق داشتن یک خانواده برای یک عمر را در خودمون ایجاد کنیم

علی طاهری
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فقط کافیه بخوای،فقط کافیه برگردیم پیش هم 

من کم آوردم

علی طاهری
۲۱ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علی طاهری
۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تازه اول لطف خدا بود...

روزای سخت رفت...

روزای خوب تو رفتی...

دقیقاً کجا رفتی؟؟؟

واسه چی رفتی؟؟؟

دقیقاً واسه چی رفتی؟؟؟

من نفهمیدم...

علی طاهری
۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




عاشق نبودی...

هیچ وقت عاشق هیچ کس نبودی...

اون حسی که شما داشتی هوس بوده نه عشق...

چون عشق نمیمیره راحله خانوم...

هرگز نمیمیره...

اون حسی که الان تبدیلش کردی به نفرت مثل آب خوردن عشق اگه بود خودتم می کشتی نمیتونستی به نفرت تغییرش بدی...

عاشق اگه بودی می فهمیدی که اون پیراهنی که ازت رو تخت گذاشته بودم تنها سهمی بود که از زندگی مشترکم با تو میخواستم و تنها چیزی بود که باعث می شد شب ها آروم بگیرم چون بوی تو را می داد و خوب یادت میاد که من شب ها فقط به بوی تو آروم می گرفتم...

بُخل و تنگ نظریت باعث شد برش داری و حتی تکه پارچه ای را از من دریغ کنی...

تکه پارچه ای که تو این روزها تنها دلخوشیه من بود...

عاشق اگه بودی به جای اینکه ازم بدزدیش تو هم یه پیراهن از من بر میداشتی به جای نمک و ماکارونی و روغن سرخ کردنی...

و تو روزهای نبودم باهاش درد و دل می کردی ...

با پارچه ای که مال کسی بود که خیلی دوست داشت...

هیچ وقت عاشق نبودی و هرچی بدبختی می کشی تو زندگیت به خاطر وجود خودته و اینکه نمیتونی کسی را از دل و جون دوست داشته باشی و فقط مادی گرایی...

عاشق اگه بودی هدایایی که برات با جون و دل فرستاده بودم را با گل های روش جا نمی ذاشتی که بشن آینه دق دادن من تو

خلوتی که هیچ کس برام نمونده...

حتی اگه نمی خواستیشون میبردی و آتیششون میزدی تا دلی را نشکنی...

درسته سعی می کنی از من یه غول بسازی تو ذهن همه که طلاقت را موجه جلوه بدی...

ولی خیلی ظلم کردی بهم به واسطه همین کارای به خیال خودت کوچیکت و من قامتم دیگه راست نمیشه از غم و غصه ای

که تو تو دلم کاشتی...

هزار بار گفتم باز هم میگم...

خدا هست ...

خدا میبینه...

اونچه تو با من کردی...

بهترین آرزویی که میتونم برات بکنم اینه که خدا نعمت عشق را بهت عنایت کنه که از لذتش بهره مند بشی و بفهمی تو دنیا چیزهای با ارزش تری هم هست که روح آدم را جلا میده...

آرزو می کنم خدا همون حسی را که به من داد به تو هم عنایت کنه...

همون حسی که باعث شد با همه بدی ها و ستم هایی که بهم کردی هنوز نتونم ازت متنفر باشم و هر لحظه باهات درد و دل کنم و دلم برات تنگ باشه...

آرزو می کنم رحمت خدا شامل حالت بشه تا عاشق باشی...

عاشق یه نفر که نتونی بدون اون نفس بکشی...

دعا می کنم خدا تو را عاشق کسی کنه که حتی تو روزای نبودش شب مجبور باشی پیراهنش را بندازی رو صورتت تا خوابت ببره...

اون روز مطمئن باش به یاد من میوفتی...

و اون روز مطمئن باش می فهمی چه با من کردی...

خدا هست...

خدا میبینه...

علی طاهری
۱۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


فقط معنی اون پلاستیک شیرینی که گذاشته بودی رو میز تلوزیون و رفته بودی را نفهمیدم...

من که نخوردم ازش و ریختم همشا دور ،چون نمیفهمیدم معنیش چیه...

ولی با دیگران طوری برخورد کن که دوست داری باهات برخورد بشه...

یادم میاد تعریف می کردی که آقای عباسلو وقتی طلاقت داد بلند شد و شیرینی گردوند...

و یادم میاد که تو چقدر دل شکسته و ناراحت بودی از این برخوردش...

ولی فکر نمی کردم خودتم از همون تیپ آدم ها باشی...

فکر نمی کردم شکستن کمر یه مرد و به زانو در آوردنش و تماشای اشک ها و زجه هاش و تنها کردنش تو زندگی

خوشحالی کردن و شیرینی پخش کردن داشته باشه...

دنیا محضر خداست راحله...

خدا هست...

خدا میبینه...


علی طاهری
۱۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




قرامون این بود که بری ،من تلاش کنم زندگی را که تو می خوای بسازم...

بعد تو برگردی...

قرارمون این نبود که شماره من را بلاک کنی...

قرارمون این نبود که کمرما بشکنی...

قرارمون این نبود که فریبم بدی و برای همیشه بری...

سر قولت باش...

برای یک بار هم که شده...

به عهدت وفا کن...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگه لجبازی خوب بود الان آدم های لج باز دنیا را فتح کرده بودن...

کافیه بخوای...

کافیه بگیم لعنت خدا بر شیطون...

کافیه از این محیط بریم...

کافیه بچسبیم به پول در آوردن و درست خرج کردن و گشتن و زندگی کردن...

کافیه عاشق هم باشیم به جای اینکه حس تنفر را تو دلمون آبیاری کنیم و پرورشش بدیم...

کافیه از خطاهای هم با دل و جون بگذریم...

کافیه بخوایم که تو آغوش هم آروم بگیریم...

کافیه برگردیم تا خدا بهمون لبخند بزنه...

کافیه بخوایم...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تو روزایی که حوصله هیچ کس و هیچ چیزا جز یاد تو ندارم...

مثل بچه ای که مادرش را گم کرده ،دنبال عشقی می گردم که ازم گرفتیش...

بهم برگردونش...

عشقما برگردون پیشم...

برای یک عمر زندگی می خوامش...

برش گردون پیشم...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



ازم نخواه بگذرم از تو برم...

صداتا می خوام که مثل لالایی بود واسم...

هرچند بدی هم کردی خیلی باهام...

ولی...

این دل دیوونه همراته...

هر کجا بی من بری این قلب من پاته...

این دل دل داده بدجوری...

بی تو انگاری داغون و خراباته...

میشه فراموش کرد...

میشه از نو شروع کرد...

ازم نخواه که بگذرم ،بی تو برم...

ازم نخواه...

راحله...

ازم نخواه...

علی طاهری
۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



قصور و کوتاهی های خودم را در زندگی مشترک کوتاهمون می پذیرم...

و می دونم که انتظارات بالایی که ازت داشتم باعث شده بود یادم بره وظایف خودم چی هست...

ولی شما را به آیه های قرآن قسم می دم اجازه بدین جلوی ویران شدن زندگیمونا بگیرم و با علم به اشتباهات ،سخت گیری ها و کوتاهی های خودم آیندمون را بسازم و گذشته را جبران کنم...

امید اونکه شما هم در پرتو توجهات بالای من با حسن نیت و تلاش کمک کنین تا بتونیم در کنار هم خوشبخت باشیم و اون طور که می خوایم زندگی کنیم...

شما را به آیه های قرآن قسم می دم...

علی طاهری
۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



من به اندازه کافی متوجه اشتباهات و قصور و کوتاهی های خودم شدم...

بس کن ...

به خدا کاری نداره...

من فراموش می کنم هرچه گذشت...

تو فراموش می کنی هرچه گذشت...

و از اول و پُر قوت شروع می کنیم...

تو را به خدا قسمت می دم...

بیا شیطان را از خودمون دور کنیم و به داد زندگیمون برسیم...

تو را خدا قسمت می دم...

میشه دوباره شروع کرد...

کافیه همه چیزا بریزیم دور از نو نقاشی کنیم زندگیمون را...

راحله من دوست دارم...

من را ببخش...

منم از همه چیز تو می گذرم...

بیا به داد خودمون برسیم...

علی طاهری
۱۴ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



راستش خیلی دلم برات سوخت راحله...

وقتی دیدم اومدی تو خونه وسیله هاتا ببری...

کنار اون روغن سرخ کردنی را هم بردی...

دلم خیلی سوخت که تخمه را هم بردی...

مگه تو واقعا اینقدر درمونده شدی...

بمیرم من نبینم این روزها را...

وای ،وای ،وای...

نمک ،یک بسته ماکارونی که خریده بودم و چیزایی را که حتی اگه تو بر نمی داشتی من می ذاشتم واست که ببری و هیچ ارزشی نداشتن...

دیدی که وسیله های یخچال فریزم برات گذاشتم...

همه اونا را من خریده بودم ولی ارزش ندارن...

ولی دلم سوخت که راحله من الان به جایی رسیده که بره واسه فامیلش تعریف کنه که حتی ماکارانی را هم برداشتم ...

اونا هم بگن آفرین تو چقدر زرنگی...

حتی نمکم که خودش خریده بود را ازش گرفتی...

پودر ژله را هم بُردم ،ببینین من چقدر زرنگم...

واقعاً آفرین بر تو که اینقدر زرنگی...

اینا زرنگی نیست راحله خانوم..

اینا بدبختیه ،این ها بیچارگیه ،اینا تنگ نظریه عزیزم...

ولی من اگه بودم از شوهر سابقم کمی پول می گرفتم برم وسیله بخرم واسه خودم ...

نه اینکه یک بسته ماکارونی و یک روغن سرخ کردنی و یه مشت آشغال با خودم ببرم آبرو خودما ببرم...
،دیدی که گفتی کرایه ماشین بهت دادم در حالیکه به من اصلاً ربط نداشت...

الهی بمیرم راحله ،به کجا داری میرسی...

عزیز دلم...

برگرد سر زندگیت با آبرو زندگیی کن نه اینکه حتی نتونی از یه ماکارونی بگذری...

برگرد عزیزم آبروتا بخر...

نمی خوای هم برگردی با عزت زندگی کن...

راحله تو رفتی من شکستم...

نگهبان می گفت چته ،گفتم نگرانشم...

خیلی داری کوچیک می کنی خودتا...

اگرم نمی خوای برگردی با عزت زندگی کن...

سرتا بالا نگه دار...

قدر و منزلت خودتا پایین نیار...

نه در برابر من و نه در برابر هیچ مرد عوضیه دیگه...

اگه مشکل مالی داری به من بگو با عزت بهت پول بدم...

نرو تو خونه کسی روغن سرخ کردنی بردار...

آبروت پیش من رفت...

200 تومنم میدم یه بسته نمک...

ولی آبروی تو رفت راحله...

خودتا خورد نکن...

خودتا خراب نکن...

یا برگرد سر زندگیت یا با عزت زندگی کن واسه خودت...

تو را خدا عزت و شرف تا از بین نبر...

راحله تو را خدا با آبرو زندگی کن...

علی طاهری
۱۳ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در هفته ای که گذشت دوبار داییت بهم زنگ زد...

دفعه اول که چرا زنتا طلاق دادی...

دفعه دوم ظاهرا باهات حرف زده بود و مجدداً بهم زنگ زد...

دوتا موضوع هست که می خوام بهت بگم...

اول اینکه شما اگه فکر می کردی من زن سابقما طلاق ندادم می گفتی تا بهت ثابت می کردم...

شناسنامه من اگه مهر نخورده مهر طلاق را بدون جوهر و به صورت برجسته میزنن خانوم ،دقت می کردی یا دست می کشیدی معلوم می شد ،ثانیا حکم دادگاه هم داشتم ،ثالثاً سند طلاق هم آماده بود که من نرفته بودم بگیرم و بعد از اطلاع از این موضوع زنگ زدم دفتر خونه شماره 85 اصفهان و ازش خواهش کردم برام بفرسته و فرستاد ،اون هم مهر برجسته داره به صورت خوانا که در صفحه آخر خورده ،آدرس دفتر طلاق هم به صورت دقیق روی پاکت پستیش هست ،در ضمن شناسنامه خودتم اگه نگاه کنی که رفتیم واسه طلاق مهر طلاق خودمون هم بدون جوهر و به صورت برجسته هست...

هم تو شناسنامه من و هم تو شناسنامه تو...

این قانون مملکته...

نه که داییت بگه شما اگه زن سابقتا طلاق دادی چرا مهر نخورده تو شناسنامت...

در ضمن به هر دفتر رسمی ثبت طلاق و ازدواج اگه مراجعه کنی (حتی تو سیرجان) و کد ملی من را بزنی همه اطلاعات طلاق و ازدواجم را بالا میاره...

مملکت اینقدر بی قانون نیست که من شناسنامه جعل کنم و طلاق فاطمه کاری بود که از اول باید انجام می دادم و انجام دادم هرچند دیر اتفاق افتاد...

موضوع دوم اینکه لطف کن همه مسائل خصوصیمون را همه جا جار نزن...

به گوش من میرسه...

به گوشمم نرسه مسائل خصوصیمون مال خودمون بوده و گاه ارزشمند و گاه بی ارزش...

به هر حال مال خودمونه...

به کسی ربطی نداره ،لطفاً همه جا باز گو نکن...

حال ندارم توضیح بدم که چیا گفتی ولی مثلاً گره کردن من جلوی خوابگاه برای تو ربطی به کسی نداره...

شاید دوباره خدا ما را کنار هم بزاره...

پس مساعل خصوصیمون مال خودمون باشه بهتره...

مواظب خودت باش و بدون هر لحظه دعا می کنم که برگردی...


علی طاهری
۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



سلام

نمیگم وسیله هاتا نبر...

چون خودمم دارم میرم از این استان و شهر و دیار نامهربانان...

ولی ازت خواهش می کنم برگرد سر زندگیت...

به خدا که عجله کردی...

همه چیز داره درست میشه...

همونطور که تو می خوای...

تو روزای سخت زندگیم قضاوتم کردی...

خواهش می کنم روزای خوب در راهه...

به خدا که نمیتونم بدون تو ادامه بدم...

بیا بریم یه گوشه دنیا واسه خودمون زندگی کنیم و از زندگیمون لذت ببریم...

فکر کن بهش...

من دارم میرم...

تو هم باهام بیا...

کارامم داره درست میشه به فضل خدا...

بیا بریم طوری که شایستش هستیم کنار هم زندگی کنیم...

به خدا که خیلی دوست دارم...

راحله محبتی که بهت دارم چیزی نیست که همه جا بتونی پیداش کنی...

به خدا ارزش داره...

زیر پا لهش نکن...

تنها ترم نکن...

برگرد...

علی طاهری
۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بالاخره زنگ زدی به گوشی بابام...

کاش تا عروسش بودی این کارا می کردی بلکه مهرت به دلش می افتاد و پا پیش می ذاشت و همه چیز درست می شد...

نه الان که طلاق گرفتی و فقط می خوای اذیتش کنی...

ببین راحله خانوم فقط طوری رفتار کن که خودتا از اینی که هست خراب تر نکنی...

طلاقت دادم که به هدف و آرزوت برسی ولی تنها خواهشی که ازت کردم این بود که آبرو ریزی نکنی و همدیگرا خراب نکنیم...

تو در این رابطه به من قول دادی...

خواهش می کنم دوباره زیر قولت نزن...

آرامشتا حفظ کن و اون روی منا بالا نیار...

وسیله هات را هم تقدیم میکنم ...

دیگه هم منا تهدید نکن و فحش نده...

این آخرین باره بهت می گم احترام و حُرمت را نگه دار...

علی طاهری
۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بی تو بغض تو چشمامه و گریه نزدیکه...

برگرد...

بی تو نمیشه تو این دنیا سر کرد...

خاطراتت حالما بدتر کرد...

دارم میمیرم بی تو...

برگرد...

برگرد...

برگرد...

برگرد...

راحله جانم...

برگرد...

علی طاهری
۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



یه زن یه مرد می خواد ،دوسش داشته باشه...

بهش تکیه کنه...

بهش وفادار باشه...

و....

مونسم...

همدمم...

نگارم...

همه کسم...

الهی علی به فدای نگاه مهربونت...

الهی علی به فدای قدم هات...

همون طوری زندگی میکنیم که میخوای...

کارا داره درست میشه...

خون میدم واست...

جون میدم واست...

هستیم به فدات...

بیا برگرد سر زندگیت...

برای تو شاید نه ،ولی برای من خیلی گرون تموم شده این زندگی...

تو را به خود خدا قسمت می دم...

بیا برگرد سر زندگیت...

علی طاهری
۰۶ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



هوای حال من غمگینه...

سرده...

تو را خدا برگرد...

قبل اینکه وسیله هاتا ببری...

برگرد...

تنها ترم نکن...

علی طاهری
۰۵ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



شُهره شهر خود را همچو اسیر می بری...

دوش نخُفت چشم من...

چشم تو بود و ....

علی طاهری
۰۳ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم...

برگرد...

تو را به جان بچه ها برگرد...

نمی تونم بی تو زندگی کنم...

همون طوری که می خوای می سازمش...

فقط برگرد...

علی طاهری
۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



عشق حُرمت داره...

حُرمت عشق را نگه داریم...

حُرمت لحظه هایی را که عاشق بودیم...

علی طاهری
۳۰ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



شب به گلستان تنها ،منتظرت بودم...

باده ناکامی در ،هجر تو پیمودم...

منتظرت بودم...

منتظرت بودم...

آن شب جان فرسا من...

بی تو نیاسودم...

وَه که شدم پیر از غم...

آن شب و فرسودم...

منتظرت بودم...

منتظرت بودم...

در شبی که گذشت...

اومدم...

کفشهاما قایم کردم...

کلید را از روی در بیرون آوردم...

لباس پوشیدم و بی سر و صدا منتظر موندم تا تو بیای...

به امید اینکه ندونی من هستم و یک لحظه بیای خونه و من ببینمت...

فقط یک لحظه...

برای یک لحظه دیدنت ساعت ها به انتظار نشستم ولی نیومدی...

خدا خواب نیست...

میبینه...

علی طاهری
۲۹ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه لطفی کن...

به فریادم برس...

من خیلی تنهام...

علی طاهری
۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بیا برگرد

من نمی تونم

خواهش میکنم ازت

از نو شروع کنیم

من دارم میمیرم بدون تو

هر چی تو بگی

هر چی تو بخوای

قسمت میدم

هیچی برام نمونده

همه چیزما به خاطرت از دست دادم

دستاتا کم دارم

تو را خدا برگرد دارم میمیرم

علی طاهری
۲۸ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چی بود بهای داشتنت که من نداشتم؟

از جان با ارزش تر نیست چیزی

از دادنش که ابایی نداشتم

تو منا نخواستی چون خانوادت منا نخواستن

من دوست دارم

منا تنها ترم نکن

برگرد نفسی برام نمونده

برگرد

علی طاهری
۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش درک می کردی یه حرف را صد بار تو تلگرام نوشتن و نفرستادن و پاک کردن یعنی چی

علی طاهری
۲۶ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاش عمرم را پایان بود راحله

کاش تموم میشد این کابوس...

علی طاهری
۲۵ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علی طاهری
۲۵ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



یکم بیشتر مواظب وجود خُرد و شکننده من باش...

فقط یه کم بیشتر بهم نزدیک باش...

راحله من 4 شبه نخوابیدم...

حالم خیلی بده...

دارم جون می دم تو غمت...

استرس داره می کُشتم...

فقط یه کم بیشتر باهام ...

علی طاهری
۱۸ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



از دست من میری...

از دست تو میرم...

تو زنده می مونی...

منم که میمیرم...

منم که میمیرم...

علی طاهری
۱۸ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



درست مثل وقتی بارون میزنه رو شیشه ماشین...

اما برف پاکن ها خرابن...

نمیشه بیرون را دید...

نگران می شه آدم...

استرس دارم...

مرگ یه بار ،شیون هم یه بار...

ترس مرگ سخت تر از خود مرگه...

کاش زود تر می مُردم...

علی طاهری
۱۷ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



فقط یه چیز ازت می خوام...

بعد مرگم بیا به بالینم...

همین...


علی طاهری
۱۷ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



وقتی یه چیزی را عاشقانه بخوای بهش می رسی...

همون طور که من به تو رسیدم...

چون واقعا عاشقانه می خواستم و می پرستیدمت...

تو هم اگه عاشقانه من را می خواستی تا عرش خدا می رسوندمت...

گفته بودی "مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم"...

چی شد پس؟؟؟

هنوز که جان در بدن داری...

عهد شکستی و پیمان گسستی و رفتی بی وفا...

خیلی دلم می سوزه...

به من میگی من را ارزون دادی در حالیکه من یک سال با تو جنگیدم که تنهام نزاری...

این توئی که من را ارزون دادی رفت و به خاک سردم زدی...

و رفتی...

خیلی دلم گرفته راحله...

من عاشقت بودم...

علی طاهری
۱۶ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



از زندگی چیزی واسم نزاشتی بمونه....

برو راحله خانوم....

ولی منم خدایی دارم....

حتی نذاشتی ببوسم تو را....

و خدایی هست که این جفا و ظلم را داره تماشا می کنه....

و روزی خدا  قضاوت می کنه مارا....

علی طاهری
۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



کسی را داشتم که با دنیا عوضش نمی کردم ولی دنیا عوضش کرد....

خیلی تو بد شرایطی تنهام گذاشتی....

علی طاهری
۱۱ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




به خدا سوگند که تو میری و دلم ثانیه ای بند نمیشه....

ای خدا به دادم برس که بی کس و تنها موندم....

علی طاهری
۱۱ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



می خوای من باشی و یادت بده مایی وجود داره....

خودت آماده رفتی و ترست نمی ذاره....

من نمی بخشمت....

علی طاهری
۱۱ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



چشمات را برنگردون از منی که اون چشم ها را دیدم از تو...


علی طاهری
۳۱ تیر ۹۶ ، ۰۸:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بیا تا چشاما تو چشمات بریزم...

عزیزم ،عزیزم ،عزیزم...

علی طاهری
۲۵ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



فقط دلم می خواست یه زندگی عادی داشته باشم...

آرزو داشتم زنم عاشقم باشه...

همیشه حواسش به من باشه...

دلم می خواست وقتی می خوام برم سر کار با دست خودش لباسما مرتب کنه...

چرا من نرسیدم به آرزو هام؟؟؟

چرا خدا نخواست یه زندگی عادی را برای من؟؟؟

علی طاهری
۲۲ تیر ۹۶ ، ۱۱:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



یک دست جام باده و یک دست زُلف یار....

رقصی چُنین میانه میدانم آرزوست....

علی طاهری
۱۸ تیر ۹۶ ، ۱۴:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بنمای رُخ که باغ و گلستانم آرزوست...

بُگشای لب ،که قند فراوانم آرزوست...

اینی که میگم ایشالا همین بلاهایی که سرم من آوردی سرت بیاد نفرین نیست ،قانون طبیعته ،وقتی نمیفهمی و درک نمیکنی چه به سر یک مرد می ره وقتی تمنای زنی را داره که عمری عاشقش بوده و اون زن در چند وجبیش و فاصله اندکی باهاش داره خودشا همه جوره ازش دریغ می کنه....

مطمئن باش در این دنیا یا دنیای دیگه یا زندگیه بعدیت همه کارهایی که با من کردی سرت میاد عزیزم...

روزی که عاشق کسی باشی که ازت متنفره...

اون وقت می فهمی من چی کشیدم...

علی طاهری
۱۸ تیر ۹۶ ، ۰۹:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




این وعده خداست...

به راستی که بعد از هر سختی ،آرامشی است...

ولی تو با این کارات فقط داری بهار زندگیمونا پائیز می کنی...

بهار باش و ببار...

دست بردار...

علی طاهری
۱۶ تیر ۹۶ ، ۰۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


یه روز سرد...

یا شاید یه نیمه شب...

دلت می خواد بشه ،برگردی به عقب...

ولی هیچ وقت این اتفاق نمی افته...

علی طاهری
۱۶ تیر ۹۶ ، ۰۹:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



لطف کن ادای آدمای بی احساسا در نیار واسه من ....

می دونم که تو هم با بوی بارون مست میشی ...

علی طاهری
۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۷:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تا بهار دلنشین آمده سوی چمن...

ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن...

چون نسیم نو بهار از آشیانم کن گذر...

تا که گل باران شود کلبه ویران من...


علی طاهری
۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۷:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



جانا مرا دیوانه کردی...

در عاشقی افسانه کردی...

آخر کجایی؟؟؟

رفتی غم و دردم ندیدی...

این چهره زردم ندیدی...

امشب کجایی...؟؟؟

علی طاهری
۰۷ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



خیال کن ،روزگارم رو به راهه...

خیال کن ،رفتی و دلم و نمرده...

خیال کن ،مهربون بودی و قلبم ،کنار تو ازت زخمی نخورده...

خیال کن ،هیچی بین ما نبوده...

خیال کن ،خیلی ساده داری میری...

خیال کن ،بی خیال بی خیالم ،شاید اینجوری آرامش بگیری...

خیال کن ،که سرم گرمه عزیزم...

خیال کن ،بی تو هیچ دردی ندارم...

خیال کن ،زمستونه ولی من ،توی شب هام ،شب سردی ندارم...

خیال کن قلب من شکستنی نیست...

خیال کن حقمه تنها بمونم....

خیال کن ،عاشقم بودی ولی من ،شاید قدر تو را هرگز ندونم...

خیال کن ،آره تا می تونی خیال کن...

گذشتی از من و ساکت نشستم...

گذشتی از من و دیدی که خستم...

تو یادت رفته که توی چه حالی...

کنارت بودم و زخماتا بستم...

کنارت بودم و ............

علی طاهری
۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۹:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



باید منا به تلخیه نبودنت عادت بدی...

این دردا تازه تر نکن فقط...



علی طاهری
۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



اگه نمیمونی نیا ،عاشق تر از اینم نکن...

درگیر موندن نیستی ،درگیر موندنم نکن...

علی طاهری
۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۹:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



یه روز می رسه...

به این فکر می کنی چجوری بر گردی...

یه روز می رسه...

از خودت می پرسی ،کجا گُمم کردی...

علی طاهری
۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۵:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



ازت رد میشم راحله خانوم...

دیگه دل خوشی بهت ندارم...

به زندانی که تو زندگیم برام ساختی...

به ظلمی که بهم کردی از وقتی باهات ازدواج کردم...

ازت رد می شم که بعد از این قفس دنیای دیگَس...

علی طاهری
۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علی طاهری
۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



صدای شکستن کمر یه مرد خیلی بلنده...

تعجب می کنم وقتی تو نمیشنوی...

نیم ساعت پیش دوباره که نه ،برای هزارمین بار حرفت کمرم را شکست...

آره اما حق با تو بود من خوشبختت نکردم...

ولی هیچ انصافی حکم نمی کنه بشینه یه زن کنار مردش و بهش بگه کاش تو منا نگرفته بودی تا یکی دیگه میومد منا میگرفت که بتونه خوشبختم کنه...

حرفت از چاقویی که گلوی گوسفند را باهاش می برن تیز تز بود برای من...

حرفی ندارم دیگه...

به خدای آسمون که به زودی رهات می کنم و میزارم برای همیشه از پیشم بری و طلاقت می دم...

فکر می کردم رفیق راهی...

ولی با این حرفت چیزی برای من نزاشتی...

به سلامتی روزی که بهت بگن ما همین دیروز دیدیم علی را ،چیزیش نبود...

چِش شد یِهوو...

خدا رحمت کنه...

علی طاهری
۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



همش یک سال و سه ماهه...

موندم چکار کنم...

خداییش شوهر خوبی برات نبودم...

خداییش زن خوبی برام نبودی...

ولی چطور ازت دل بکنم؟؟؟

علی طاهری
۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



سختمه ازت بریدن...

ولی از اون سخت تر موندن با زنیه که خونه را بدون اجازه شوهرش ترک می کنه...

علی طاهری
۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



حضور روشن عشقا نگاه کن...

نمی تونی محبتی که بت دارم را منکر بشی...

علی طاهری
۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




بیا و دست از سر دیروز بر دار...

جهان آبستن فردایی دیگس...


علی طاهری
۱۴ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دوش می آمد و چهره بر افروخته بود...

درسته که نیومدی ،ولی من تا صبح تو آغوشت خوابیدم...

علی طاهری
۱۴ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



آیا خدا هست؟؟؟

اگه هست پس چرا جلوی تو را نمی گیره؟؟؟

اگه هست پس چرا جوابتا نمیده؟؟؟

اگه هست پس چرا...

من وایسادم شام درست کردم ،خونه را مرتب کردم ،جارو کردم ،حمام را آماده کردم و غیره و غیره و انتظار کشیدم تا بیایی...

ولی تو بی ادبی و حتی یاد نگرفتی به شوهرت سلام کنی که هیچ جواب سلام اون را هم نمیدی...

تو ادب نداری و گرنه روزگار خودت و یکی دیگه را به خاطر اینکه دوغ ریخته خراب نمی کردی...

اگه ادب داشتی وقتی بهت می گم شب نیا تو جاده نمیومدی...

ادب نداری و گرنه می فهمیدی من عصابم خورده به خاطر اینکه دارم زن طلاق می دم و بچه هام از کفم رفت و دلیلش توئی...

ادب نداری و گرنه می فهمیدی با من تو این شرایط چطور برخورد کنی...

دقیقاً به این نتیجه رسیدم که پیشنهاد کثیفت را برای جدایی بپذیرم هرچند خیلی آسیب میبینم تو نبود تو ولی بودنت بیشتر داره بهم ضربه می زنه...

اشتباه من بود که زندگیما به خاطر کسی خراب کردم که لیاقتم را نداشت و فقط عذابم داد و عصبیم کرد...

و همه چیزما ازم گرفتی...

همون روز که با اون همکارت ریختی رو هم باید طلاقت می دادم که الان شاخ نشی واسه من...

طلاق که چه عرض کنم باید همون روز مینداختمت از زندگیم بیرون...

نگاه کن راحله خانوم ،واقعاً بی لیاقتی...

قدر بهایی که به خاطر داشتنت دادام را ندونستی و بهش پشت پا زدی...

یه روز باید جواب قلبی که عاشقش کردی و بعد از اون بار ها و بار ها شکوندیش را بدی...

تو که می خاستی عهدت را بشکنی چرا عهد

باید جواب بدی به خاطر تک تک کارهایی که کردی و کمرم را شکوندی...

باید جواب بدی...



علی طاهری
۰۶ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



من از عشق بارون به دریا زدم...

ولی افسوس که بارونی نبود و غرق شدم و همه چیزما از دست دادم...

خانوادما...

بچه هاما...

و در آخر عشق ما...

علی طاهری
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



منم مثل تو مات این قصه ام...

نمیدونم اصلا چرا من را با غم تو آشنا کرد...

نمیدونم چی می خواد بشه بعد تو...

فقط می دونم میری...

و می دونم که سخت می گذره...

علی طاهری
۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دستای لرزونم...

پاهای بی جونم...

روح سرگردونم...

خنده غمگینم...

پلکای سنگینم...

خونه زندونم...

شونه داغونم...

و اما تو چه با ما کردی؟؟؟

علی طاهری
۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




تصمیم گرفتم به خودم دروغ نگم...

تو من را هیچ وقت دوست نداشتی...

همش دروغ بود...

عشق واقعی هیچ وقت از بین نمیره...

تو فقط دروغ گفتی به من و من را فریب دادی...

حالا هم می خوای بری...

تو فقط همه چیزما ازم گرفتی...

علی طاهری
۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



بعضی وقت ها انسان به علفی آب میده که هیچ میوه و ثمری برای اون نداره ...

به این نتیجه رسیدم که صرف کردن زمان و زندگی و محبت و احساسم برای کسی که همه اون را منکر میشه و براش ارزشی نداره ،واقعا چه ثمری داره...

تو همه چیز من را منکر شدی...

علی طاهری
۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تصمیمم را گرفتم...

علی طاهری
۰۴ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



مثل ابر پاییز همه جا می بارم...

بد دردیه بی کسی...

راستی چقدر بی کس شده ام من...

علی طاهری
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




دل تنگم خونه...

دل خونم مسته...

علی طاهری
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



آدم یه وقتایی یه رفیق داره فکر می کنه سرش خیلی پُر موئه...

یه رفیق واسه یه عمر زندگی...

وقتی موقع سختی ها میشه میبینه مو که نداره هییچ ،چکلِ چکله...

ایشالا که فهمیدی منظورم را...

علی طاهری
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دلم کمی خواب می خواد...

از نوع همیشگی...

علی طاهری
۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



مرد هایی که خیلی پول ندارند ،خیلی جدی گرفته نمی شوند...

این برای مرد ها تلخ ترین حقیقت زندگی است...

فکر می کنم حقیقت زندگیه من و تو هم همین باشه...

مطمئنم اگه من خیلی ثروتمند بودم تو تحت هیچ شرایطی دلت نمی خواست از من جدا شی...

دارم به نتایجی می رسم با خودم...

علی طاهری
۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تا به کی مهمان چشمان خسته ام هستی؟؟؟

خدا می داند...

علی طاهری
۰۱ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




راستی چقدر زود پیر شده ام من...

علی طاهری
۰۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند...

می دونم که خوب می دونی منظورم چیه...

علی طاهری
۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



معشوق جفا پیشه بی رحم دل آزار...

زانو زدنم پیش تو بس نیست؟

بمیرم؟؟؟

علی طاهری
۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


نمی دونی ،نمی دونی ای عشق...

کسی که جوونیشا ریخته به پات...

واسه اینکه تو را از دست نده...

چه عذابی ،چه عذابی دیده...

علی طاهری
۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



از خویش مَران مرا...

علی طاهری
۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



گَه مرا پس می زنی ،گَه باز پیشم می کشی...

آنچه دستت داده ام ،نامش دل است...

افسار نه...

علی طاهری
۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تو زنده می مونی...

منم که میمیرم...

علی طاهری
۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز...

می کنی گاهی فراموشم ،ولی انکار نه...

علی طاهری
۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



دوست دارم همدمت باشم ،ولی سربار نه...

علی طاهری
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



غم جمعه عصر و یه دنیا سوالا تو سینم گذاشتی...

جهانی دروغ و یه دنیا غروب و یه درده عمیق و یه تیزیه تیغ را تو سینم گذاشتی...


علی طاهری
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



قصد رفتن کرده ای ،تا باز هم گویم بمان...

بار دیگر می کنم خواهش ولی اصرار نه...

علی طاهری
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



حتماً باید بشکنه دستی که به روی زن بلند میشه...

ولی من ،واقعاً بلد نیستم چطور رفتار کنم با زنی که مکرراً حریم خانواده و همسرش را میشکنه و در برابر غیرت مردش قد علم میکنه...

من بلد نیستم چه کنم با اون زن...

اما بریده باد دستم ،که صورتت را سرخ کرد...

علی طاهری
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تو نمیتونی جلو زبونتا بگیری...


علی طاهری
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



آیا این حرف ها غیر منطقی است؟؟؟

%با مرد نا محرم به دور از چشم من و خارج از عرف رابطه نداشته باش (مثال آقای حمیدی لعنت الله علیه)...

%زیر مانتو وقتی از خانه خارج میشی لباس بپوش ،بدنت و مخصوصاً سینه هات پیداست ،من دوست ندارم کسی بدن ناموسما ببینه...

%شما که عادت به پوشیدن شورت نداری وقتی فاق شلوارت پارس اون را بدوز یا از پوشیدن اون لباس به شدت خود داری کن (دیده شدن عورت یک زن توسط نامحرم ،کمر شوهرش را خورد می کنه) ،این کاریست که شما 2 بار تکرار کردی...

%یک مرد نا محرم حق نداره به ناموس من توهین کنه ،جواب توهین تو دهنی است ،شما نباید به اون بخندی و وقتی من ازت سوال می کنم حق نداری بگی پدر بچه هامه ،هر چی دوست داره میتونه بگه...

حق نداری بگی هر کاری تو با من می کنی اون هم میتونه انجام بده...

آیا این حرف ها غیر منطقی است؟؟؟؟


علی طاهری
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



گفته بودی عاشقم هستی ...

ولی انگار نه...

علی طاهری
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



تار و پود تو را بلدم...

علی طاهری
۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


راحیل...

خسته ام از حمل این بغض های طولانی...

حریم امن موندن باش یار قدیمی...
علی طاهری
۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



می ترسم...

از روزای سرد...

حالم خوب نیست...

کاش یکم بیشتر پرستارم بودی...

دارن به مسلخ می کشن من را...

علی طاهری
۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر